✳️ سرگئی به کاغذهای روی میز اشاره کرد و پرسید: «ظاهراً مشغول یادداشت برداشتن از نهجالبلاغه بودید...»
کشیش پاسخ داد: «پدر کارپیانس را که میشناسی؛ همان کشیشی که موقع ترک بیروت کلیسایم را سپردم به او. دیروز رفته بودم دیدنش. از من قول گرفت برای تجدید دیدار و ملاقات با مؤمنین، فردا عصر به کلیسا بروم و موعظهای بکنم. من هم پذیرفتم.»
سرگئی پرسید: و حالا دارید برای موعظهتان از نهجالبلاغه یادداشت برمیدارید؟»
کشیش گفت: «بله! علی پیرامون دنیا و آخرت و آیین زندگی مطالبی دارد که بیان آنها مرا از سخنرانیهای کلیشهای و تکراری نجات میدهد. میخواهم اینبار از زبان علی با مردم صحبت کنم.»
سرگئی با تعجب پرسید: «و به آنها میگویی که این سخنان، سخنان علی است؟»
کشیش پاسخ داد: « با خودم فکر میکنم چه عیبی دارد اگر مردم بدانند آنچه شنیدهاند سخنان علی است؟»
سرگئی گفت: « ولی پدر! این کار به نوعی تبلیغ دین اسلام است!»
کشیش تبسمی کرد و گفت: «نه سرگئی، این کار تبلیغ هیچ دینی نیست؛ در واقع آرام کردن دلهاست؛ کلامی است که به مردم آرامش خواهد داد.»
سرگئی گفت: «برای من خیلی عجیب است پدر! شما با خواندن این کتابها از گذشتههایتان فاصله گرفتهاید. تا آنجا که یادم هست، هیچوقت با هیچ مسلمانی دوستی و مراوده نداشتهاید. حالا میخواهید سخنان امام مسلمانان را مثل سخنان عیسی مسیح در کلیسا بخوانید!»
گفت: «آنچه فهمیدهام این است که علی شخصیتی است که در یک دین نمیگنجد. او به یک دین تعلق ندارد.»
#ابراهیم_حسنبیگی#قدیسانتشارات کتاب نیستان
صص ۱۸۹ و ۱۹۰.
@Ab_o_Atash