✳ دوباره کنار پنجره میروم. بالِ
#عمامه را باد میتکاند و میاندازد لای برگهای سبز تاک و میپیچد در بین برگهای سبزش. میخواهم دوربین را بردارم از این صحنه عکسی بگیرم ولی اصلاً حوصله ندارم. دو سه بار میروم سمت ساکم اما نمیتوانم. یاد استاد قاسم تاجیک میافتم.
عمامه را گرفت دستش در هوا تکان داد... این باید نماد باشد؛ نماد مهربانی... نماد عطوفت... اگر میتوانی با مردم مهربان باشی بگذار سرت.... اگر توانستی به مردم عشق بورزی بگذار سرت... وگرنه تکه پارچهای است که هیچ دردی را دوا نمیکند به هیچ دردی نمیخورد... اگر میتوانی برای مردم نوکری کنی بگذار سرت! ... نه... من نمیتوانم... سخت است. درخشش سفیدی
عمامه میان سبزی برگهای تاک چشمم را میگیرد! چشم هایم را میبندم... باید رها کنم... تسبیح را برمیدارم و دوباره ذکر می گویم.
#برکت#ابراهیم_اکبری_دیزگاهکتابستان معرفت
صفحه ۱۱.
@Ab_o_Atash