✳️ همان شب خوابی دیدم. با بچه ها بودم. توی یک صف منظم جلو می آمدیم. بیشترشان را می شناختم. شهید شده بودند. با هم حرف می زدیم. انگار دنبال یک اسم بودیم. می خواستیم برای شهید یک توصیف پیدا کنیم. هر کس چیزی می گفت. یکهو صدای بلندی پیچید توی فضا: "اینها ققنوسند."
همان موقع از خواب پریدم. می خواستم بدانم ققنوس یعنی چه. ظهر یکی از بچه ها از منطقه تماس گرفت که حالم را بپرسد. نگذاشتم احوالپرسی اش تمام شود. خودش معنی ققنوس را نمی دانست. گفت می پرسد و بهم خبر می دهد. یکی دو روز بعد زنگ زد و معنایش را گفت: "اسم یک پرنده است؛ پرنده ای عاشق و مست که از شدت عشق، آنقدر مستانه و باهیجان می خواند که همه بدنش آتش می گیرد و می سوزد تا خاکستر می شود و بعد همه پرنده ها از خاکستر او به وجود می آیند.
کتاب محور کوه خان،
روایت نورعلی غریبی از بانه؛ تابستان ۶۳، از سری کتابهای
روایت نزدیک، انتشارات
روایت فتح.
#محور_کوه_خان#نورعلی_غریبی#روایت_نزدیکمطلب ارسالی از سوی آقای mhmd از مخاطبان کانال آب و آتش.
از عزیزانی که مطلب ارسال می کنند، خواهش می کنیم شماره صفحه منبع را حتماً ذكر كنند.
@Ab_o_Atash