✳ توانگری بخیل را پسری رنجور بود. نیکخواهان گفتندش: مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی یا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: مصحف مهجور اولیترست که گلهٔ دور. صاحبدلی بشنید و گفت: ختمش به علّتِ آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میان جان.
دریغا گردنِ طاعت نهادن
گرش همواره بودی دستِ دادن
به دیناری چو خر در گِل بمانند
ور اَلْحَمدی بخواهی صد بخوانند
#مصلح_الدین_سعدی_شیرازی#گلستان_سعدی#باب_ششم_در_ضعف_و_پیری#حکایت_هفتمموسسه انتشارات قدیانی
صفحه ۳۱۵.
@Ab_o_Atash