✳ آنچه از آن گفت و گوها میتوانم نقل کنم این است که گرچه
#جلال از زیِّ روحانیت و مناسبات خانوادگی خارج شده بود و مثلاً صورتش را با تیغ میزد، کراوات میبست، اروپا میرفت، با زنان غیرمحجبه نشست و برخاست میکرد و علیه اعتقادات سنتی و خرافات عصیان کرده بود، اما هیچگاه متعرضِ نهادِ
#دین نبود، یعنی با نفس دین به عنوان یک پدیده اجتماعی - اعتقادی مخالفتی نداشت، بلکه آنچه مورد اعتراضش بود، سلطه خرافات و یا بیعملی یا انحراف
#روحانیت بود...
- یا انفعالشان
- بله، انفعال و بعضاً وابستگیشان. به همین علت، حرکت شجاعانه مرحوم
#امام_خمینی، انصافاً برایش هیجان انگیز و نشاط آور بود و همین را هم مرتباً به رخ روحانیتِ عرفی، از جمله بابای من میکشید. در واقع، جلال موضعگیری آقای خمینی را درباره مسائل سیاسی - اجتماعی نوعی تولد دوباره روحانیتِ زنده و مسئول و بازگشت به اصل و احیای مجدد دین تلقی میکرد و خوشحال بود از اینکه بخشی از روحانیت دارد اعلام برائت و انزجار از همان آفاتی میکند که جریان روشنفکری آنزمان را هم مسموم و زمینگیر کرده بود.
واقعیت این است که در آنزمان، برخی از روحانیان، جذب قدرت و منابع ثروت شده بودند. بعضی از آنها هم روحانیت را به نوعی
#کاسبی تبدیل کرده بودند و به دنبال امور سخیف و کارهای پیش پا افتاده رفته بودند و بعضی هم کارهایشان یادآور جوکیها و
#مرتاضهای هندی یا تارک دنیاهای عالم مسیحیت شده بود. بنابر این موضعگیریهای تند و زنده و نوع برخوردهای صریح و شفاف امام خمینی با ریشههای فساد و انحراف در رژیم قبلی، یک رفتار جدید به حساب میآمد و طبیعتاً امیدوار کننده و هیجانانگیز بود.
از آنطرف، رفتار جلال به عنوان یک روشنفکرِ معترض هم برای روحانیان خیلی جالب توجه بود و همین امر موجب میشد که یک نقطه مشترک و یک رشته مودت بین بخشی از روحانیت با بخشی از جریان روشنفکریِ آنموقع ایجاد شود.
#محمدحسین_دانایی#دو_برادرناگفتههایی از زندگی و زمانه
#جلال و
#شمس_آل_احمدخاطرات محمد حسین دانایی
به اهتمام:
#محمدرضا_کائینی(چاپ سوم، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵)
صفحات ۱۳۱ و ۱۳۲.
#جلال_آل_احمد@Ab_o_Atash