✨ Queens table✨
سکوت سالن کازینو رو در خودش حل کرده بود ؛ تنها صدای نفس های سنگین و با صدای مرد سنگین وزنی که با چشم های خمار بهش نگاه میکرد در سالن میپیچید ، ' خب ، تا کی میخوای وقت کشی کنی خانم کوچولو ، نکنه میخوای همین راهو که اومدی برگردی ، اشکالیم نداره ، اینجا جای دختربچه های ترسو نیست' مرد با صدای بلند و حال بهم زنی شروع به خندیدن کرد و انتظار واکنشی از جانب اونو داشت ؛ ولی تنها واکنشش کنار زدن موهای سیاهش بود ، چشمانش در زیر نور چراغ میدرخشید " آره راست میگی ، ولی نظرت چیه به این خانم کوچولو اثبات کنی که واقعا رییس باند نارکو هستی ، یا دلت میخواد یه خیکی بزدل به نظر بیای " لبخندش حالت شیطانی رو به خودش گرفت ، منتظر بود تا توی تله ای که میخواست بیوفته ، مرد با عصبانیت هفت تیری رو از داخل کشو میزش درآورد و روی میز گذاشت ' امشب فقط جسدت از اینجا میره دختر ' تله زیرکانه اون کار کرد .
آروم نوک هفت تیر روی شقیقش گذاشت ؛ با لبخند نگاهی به چشمای مرد کرد ، مرد از شادی منتظر صدای گلوله بود ، ماشه رو کشید و صدای خالی بودن تفنگ خنده رو از صورت مرد محو کرد ، تفنگ رو بهش داد....