الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
آخرین_دیدار
#هیات_الوارثین (رزمندگان تخریب لشگر10)
منزل سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان در ده ونک بود
وقتی من رسیدم آقا سید مهدی روی صندلی مشغول صحبت بود و کنارش نشستم و بعد هم ایشون مجلس رو به من واگذار کرد و کنارم نشست و من هم چون روز هفتم ماه رمضان بود بیاد هفتمین روز ماه محرم زیارت عاشورا خوندم و به یاد لب خشکیده اربابمون ، لحظه شهادت در گودی قتلگاه با آقا سید مهدی کلی گریه کردیم.
اذان رو گفتند و همه پشت سر آقا سید مهدی نماز مغرب و عشاء رو قبل از افطار خوندیم.
سید خیلی با طمئنینه نماز میخوند بین دو تا نماز با صدای بلند گفتم #آقا_سید_عملیاتی_نماز_بخون ...
با سید کنار سفره افطار نشستیم و روزه روز جمعه 7 ماه رمضان رو با هم افطار کردیم.
بعد از افطار وقت جدا شدن از همدیگر رو در آغوش گرفتیم و روی همدیگر رو بوسیدیم . به سید مهدی گفتم:
آقا سید یه عکس از 30 سال پیش شما دارم میخواهم یه عکس هم از الان شما داشته باشم و کنار هم بگذارم.
او هم سر و وضعش رو درست کرد و آخرین عکس رو از آقا سید گرفتیم.
#سید_مهدی_شهادت_حقش_بود_و_به_حقش_رسید
#رفیق_داغدار_سید_مهدی
#جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
#آخرین_ماموریت_در_جزیره_مجنون
#خردادماه_67
#جزیره_مجنون_شمالی
#جاده_خندق
سردار شهید #حاج_ناصر_اربابیان
معاون گردان تخریب لشگر10

روزهای آخر خرداد ماه 67 بود که #شهید_حاج_ناصر_اربابیان گفت: گفتند از غرب بیایید جنوب..
ما هم یاد گرفته بودیم که در جواب حرف فرمانده چرا نگیم..
من هم وسایلم رو جمع کردم و با تعدادی از بچه ها روانه جنوب شدیم.
رفتیم #مقر_الوارثین و اونجا گفت باید بریم #جزیره_مجنون و چند دست لباس غواصی برداشتیم و همراه برادر وحید بهاری و چند نفر دیگه عازم جزیره شدیم.
خط پدافندی لشگر10 در #جزیره_مجنون_شمالی در کنار جاده خندق بود.
ساعت 10 شب به سنگر مسوول محور رسیدیم. هوا خیلی گرم بود و به شدت هم دم داشت.
شام رو خوردیم و برای استراحت به سنگربچه های تخریب رفتیم...
سنگر بچه های تخریب خیلی گرم بود شهید ناصر یه پتو زیر سرش لوله کرد و خوابید و من هم از ترس موش های جزیره که گربه رو فراری میدادند توی اون گرما رفتم توی کیسه خواب و زیپش رو تا خرخره بالا کشیدم.. هنوز چشممون گرم نشده بود که سرفه های حاج ناصر شروع شد. من هم سرفه میکردم . سرفه هام خیلی خفیف بود اما حاج ناصر با سرو صدا و خلط سرفه میکرد.
اون شب تا صبح خواب نرفتیم و بعد از نماز صبح که یک مقدار هوا روشن شد با قایق رفتیم برای سرکشی به موانع مقابل دشمن..
در مسیر که میرفتیم به حاج ناصر گفتم : حاج ناصرغلط نکنم یه خبرهایی هست.
نگاه کن آب خیلی بالا اومده. دفعه قبل که اینجا اومدیم پاسگاه های شناور، داخل نیزارها کاملا استتار شده بود اما الان قشنگ با بالا اومدن آب در تیر رس دشمن هستند.
به یکی از پاسگاهها که از همه به خط دشمن نزدیک بود رسیدیم. قایق پهلو گرفت و پیاده شدیم.
فرمانده پاسگاه منتظرمون بود. بلا فاصله رفتیم سراغ موانع...
سیم خاردار و مین هایی که چند ماه قبل کار گذاشته بودیم بیش از یک متر زیر آب رفته بود و براحتی با قایق میشد از روی اون عبور کرد.
فرمانده پاسگاه نگران بود. میگفت شبها از سمت دشمن سر و صدا زیاد میاد.
حاج ناصر یه خورده دلداریش داد و رو به من کرد و گفت : جعفرلباس غواصی بپوش و یه سری به مین ها و موانع بزن.
من هم با اکراه لباس پوشیدم.. چون تازه طاول ها ی روی بدنم رو چرب کرده بودم و مضافا میدونستم آب جزیره خیلی شوره و به محض رسیدن به زخم ها اذیتم میکنه.
پریدم توی آب و یه مقدار بدنم خیس شد و از آب بالا اومدم و لباس غواصی رو تنم کردم و وارد آب شدم.
با احتیاط بالای سر موانع رفتم و از داخل عینک غواصی اطراف مین های کار گذاشته شده داخل آب رو چک کردم. سیم تله ها تکون نخورده بود و آماده انفجار بود اما سطح آب روی همه ی موانع رو پوشونده بود.
چند تا پاسگاه دیگه رو هم رفتیم و نتیجه این شد که بایستی دوردیف سیم خاردارتوپی به موانع اضافه بشه و یک ردیف مین جهنده M16 هم با ارتفاع آب، روی دستک های بلند کار بگذاریم.
برای مهار مین ها روی آب باید از نبشی استفاده میکردیم .
حالا نه نبشی به اندازه مورد نیاز داشتیم و نه سیم خاردار توپی در دسترس بود.
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مهندسی رزمی قرارگاه داخل جزیره و سراغ نبشی و سیم خاردار گرفتیم .. متاسفانه دست خالی برگشتیم. در مسیر برگشت به قرارگاه بچه های جهاد تهران توی جزیره سر زدیم اون ها سیم خاردار داشتند و در اختیار ما گذاشتن اما نبشی پیدا نکردیم و قرار شد حاج ناصر به اهواز بره و از اردوگاه کوثر بیاره...
راستش موقع رفتن حاج ناصر به اهواز من خیلی نگران بودم و احتمال میدادم امشب و فردا شب عراق حمله کنه...هر چی اصرار کردم من رو هم ببرید قبول نکردن.
من به اتفاق چند تا از بچه های تخریب در جزیره موندیم تا اونها رفتند و برگشتند.
با هر مشکلی بود دور و اطراف پاسگاههای شناور در آب رو با مین هایی که روی دستک ها نصب شده بود با سیم تله ها مسلح کردیم وسیم خاردارها رو هم جلوش داخل آب کشیدیم و موانع آبراهه هایی که احتمال نفوذ دشمن ازش بود با مین وسیم خاردار مسدود کردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از جزیره بیرون اومدیم....
وقت بیرون اومدن از جزیره مجنون این شعر رو زمزمه میکردیم
این شعری بود که شهید غلامحسین رضایی توی سختی های کار درجزیره مجنون زمزمه میکرد
بار الها جزیره مجنون ... شده گلگون
ایخدا برسون.... امام زمون..
ما از جزیره رفتیم اهواز و بعدش هم #مقر_الوارثین و از اونجا با #شهید_حاج_ناصر_اربابیان رفتیم سردشت وبه جمع بچه های تخریب درمنطقه عملیاتی ماووت پیوستیم..
و اونجا خبر دار شدیم عراق جزیره مجنون رو با بمباران وسیع شیمیایی تصرف کرده...
4 تیرماه جزیره مجنون به دست دشمن افتاد و روز 22 تیرماه سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان از#منطقه_عملیاتی_فکه آسمانی شد
یاد اون روزهای خوب بخیر
راوی: جعفر طهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#آخرین_دیدار
#هیات_الوارثین (رزمندگان تخریب لشگر10)
منزل سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان در ده ونک بود
وقتی من رسیدم آقا سید مهدی روی صندلی مشغول صحبت بود و کنارش نشستم و بعد هم ایشون مجلس رو به من واگذار کرد و کنارم نشست و من هم چون روز هفتم ماه رمضان بود بیاد هفتمین روز ماه محرم زیارت عاشورا خوندم و به یاد لب خشکیده اربابمون ، لحظه شهادت در گودی قتلگاه با آقا سید مهدی کلی گریه کردیم.
اذان رو گفتند و همه پشت سر آقا سید مهدی نماز مغرب و عشاء رو قبل از افطار خوندیم.
سید خیلی با طمئنینه نماز میخوند بین دو تا نماز با صدای بلند گفتم #آقا_سید_عملیاتی_نماز_بخون ...
با سید کنار سفره افطار نشستیم و روزه روز جمعه 7 ماه رمضان رو با هم افطار کردیم.
بعد از افطار وقت جدا شدن از همدیگر رو در آغوش گرفتیم و روی همدیگر رو بوسیدیم . به سید مهدی گفتم:
آقا سید یه عکس از 30 سال پیش شما دارم میخواهم یه عکس هم از الان شما داشته باشم و کنار هم بگذارم.
او هم سر و وضعش رو درست کرد و آخرین عکس رو از آقا سید گرفتیم.
#سید_مهدی_شهادت_حقش_بود_و_به_حقش_رسید
#رفیق_داغدار_سید_مهدی
#جعفر_طهماسبی
🌿🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#آخرین_دیدار
#هیات_الوارثین (رزمندگان تخریب لشگر10)
منزل سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان در ده ونک بود
وقتی من رسیدم آقا سید مهدی روی صندلی مشغول صحبت بود و کنارش نشستم و بعد هم ایشون مجلس رو به من واگذار کرد و کنارم نشست و من هم چون روز هفتم ماه رمضان بود بیاد هفتمین روز ماه محرم زیارت عاشورا خوندم و به یاد لب خشکیده اربابمون ، لحظه شهادت در گودی قتلگاه با آقا سید مهدی کلی گریه کردیم.
اذان رو گفتند و همه پشت سر آقا سید مهدی نماز مغرب و عشاء رو قبل از افطار خوندیم.
سید خیلی با طمئنینه نماز میخوند بین دو تا نماز با صدای بلند گفتم #آقا_سید_عملیاتی_نماز_بخون ...
با سید کنار سفره افطار نشستیم و روزه روز جمعه 7 ماه رمضان رو با هم افطار کردیم.
بعد از افطار وقت جدا شدن از همدیگر رو در آغوش گرفتیم و روی همدیگر رو بوسیدیم . به سید مهدی گفتم:
آقا سید یه عکس از 30 سال پیش شما دارم میخواهم یه عکس هم از الان شما داشته باشم و کنار هم بگذارم.
او هم سر و وضعش رو درست کرد و آخرین عکس رو از آقا سید گرفتیم.
#سید_مهدی_شهادت_حقش_بود_و_به_حقش_رسید
#رفیق_داغدار_سید_مهدی
#جعفر_طهماسبی
🌿🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مهندسی رزمی قرارگاه داخل جزیره و سراغ نبشی و سیم خاردار گرفتیم .. متاسفانه دست خالی برگشتیم. در مسیر برگشت به قرارگاه بچه های جهاد تهران توی جزیره سر زدیم اون ها سیم خاردار داشتند و در اختیار ما گذاشتن اما نبشی پیدا نکردیم و قرار شد حاج ناصر به اهواز بره و از اردوگاه کوثر بیاره...
راستش موقع رفتن حاج ناصر به اهواز من خیلی نگران بودم و احتمال میدادم امشب و فردا شب عراق حمله کنه...هر چی اصرار کردم من رو هم ببرید قبول نکردن.
من به اتفاق چند تا از بچه های تخریب در جزیره موندیم تا اونها رفتند و برگشتند.
با هر مشکلی بود دور و اطراف پاسگاههای شناور در آب رو با مین هایی که روی دستک ها نصب شده بود با سیم تله ها مسلح کردیم وسیم خاردارها رو هم جلوش داخل آب کشیدیم و موانع آبراهه هایی که احتمال نفوذ دشمن ازش بود با مین وسیم خاردار مسدود کردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از جزیره بیرون اومدیم....
وقت بیرون اومدن از جزیره مجنون این شعر رو زمزمه میکردیم
این شعری بود که شهید غلامحسین رضایی توی سختی های کار درجزیره مجنون زمزمه میکرد
بار الها جزیره مجنون ... شده گلگون
ایخدا برسون.... امام زمون..
ما از جزیره رفتیم اهواز و بعدش هم #مقر_الوارثین و از اونجا با #شهید_حاج_ناصر_اربابیان رفتیم سردشت وبه جمع بچه های تخریب درمنطقه عملیاتی ماووت پیوستیم..
و اونجا خبر دار شدیم عراق جزیره مجنون رو با بمباران وسیع شیمیایی تصرف کرده...
4 تیرماه جزیره مجنون به دست دشمن افتاد و روز 22 تیرماه سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان از#منطقه_عملیاتی_فکه آسمانی شد
یاد اون روزهای خوب بخیر
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹

#جوان_نخبه_ای_که_فرمانده_تخریب_الگویش_بود

روز گذشته و در سالگرد عروج ملکوتی جوان متدین و انقلابی دانشجوی نخبه مرحوم #معین_رئیسی سری به مزارش زدم.
#قطعه_نام_آوران_بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها
هر قبری با انتصابش شناخته میشد
پدر شیرجه ایران
پدر علم فلان وبهمان
دکتر و پرفسور فلان وبهمان
و از این دست کلمات بر روی سنگ قبرها نقش بسته بود
ومیان این همه مزار صاحب نام ، عکس جوان زیبایی برسنگ مزارش خود نمایی میکرد.
در ابتدا تشنه دیدن کلمه ی قصاری بودم که روی سنگ قبر لاجوردیش نقش بسته بود.
آری...................
"""هیچ بدنی در مقابل آنچه که روح اراده آن را میکند ناتوان نیست"""".
این جمله را قبلا هم صدها بلکه هزاران بار دیده و خوانده بودم وبدون تامل از کنارش گذشته بودم
هربار که کنار مزار فرمانده مان #شهید_حاج_ناصر_اربابیان برای فاتحه زانو میزدم نگاهم در نگاه نافذش گره میخورد و یاد خاطرات با او مرا با خود میبرد و توجهی به متن روی سنگ مزارش نمیکردم.
تا اینکه این هفته بعد از فاتحه بر مزار #معین در #قطعه_نام_آوران_به_قطعه_سرداران گلزارشهدای بهشت زهراء سلام الله علیها کنار مزار #فرمانده_گردان_تخریب حاج ناصر اربابیان پای گذاشتم.
این دفعه زیارت مزار فرمانده برایم طعم و مزه ی دیگری داشت.
بر روی سنگ مزارآفتاب خورده فرمانده نوشته بود
""""هیچ بدنی در مقابل آنچه که روح اراده آن را میکند ناتوان نیست.
به امید اینکه در تمام احوال مراقبت از نمازخود بکنیم """
#فرمانده_گردان_تخریب لشگر10سیدالشهداء علیه السلام ، شهید حاج ناصر اربابیان فرزند خلفی بود برای فرمانده اش ، دلاور مرد تخریب حاج عبدالله نوریان
او به فرزندانش یاد داد که با خدا پیوند بخورید تا خدایی شوید
و اگر خدایی بودید میتوانید #شبهای_عملیات درعبور از #میدان_مین ، مرگ را به بازی بگیرید و به سلامت از آن همه موانع شیطانی بگذرید.
#عبدالله_نوریان با قرآن گره خورده بود و اعتقاد عجیبی به قدرت اراده داشت.
او قرآن را باور داشت .
بارها کلام وحی را با صوت زیبایش شنیده بودیم
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ
و این اراده خدا را بارها وبارها #مردان_میدان_مین در تنهایی شبهای عملیات و معبرتجربه کرده بودند.
و شهید حاج ناصر اربابیان از آن جمله بود و تجربه اش را بر روی کاغذ نوشت و زیر آن را امضاء کرد که سندی باشد برای آیندگان.
#مرحوم_معین_رئیسی به گواه شناسنامه اش وقت شهادت فرمانده ما دو ساله بود و بیست سال بعد قدم در راه گذاشت و تجربه امضاء شده فرمانده تخریب لشگر10 را باورکرد و به کار بست و به نتیجه رسید.
اگرچه او هم مثل فرمانده ما در جوانی و در حین ماموریت جهادی به فیض لقاء حق رسید اما به خدا و اراده خدا اعتماد کرد.
دیروز کنار مزار فرمانده بیاد این شعر افتادم که دل #رهبر_ما_امام_خامنه_ ای را لرزاند
ما سینه زدیم، بی‌صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
در آستانه سی هفتین سالروز دفاع مقدس هستیم وتقریبا 29 سال ازپایان روزهای خوش جبهه میگذرد.
البته #مدعیان_صف_اول جبهه چند دسته اند.
دسته ای بعد از پایان جنگ و بعد از شهریور سال 67 خاکریز را رها نموده ولباس رزم را از تن بیرون کردن وبه صندوق خاطرات سپردند و دسته دیگرهنوز در پشت خاکریز دفاع از اسلام و انقلاب هستند.
ومردان غیوری هم به جمعشان اضافه شد و با هم سنگربان حفظ نظام مقدس اسلامی هستند.
جمله ای از امام عزیز دیدم که تنم لرزید .
ما در روزمرگی فراموش کردیم مرشدمان چه گفت:
امروز.... #حفظ_جمهوری_اسلامی از حفظ یک نفر - ولو #امام_عصر باشد -،اهمیتش بیشتر است؛ برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا می‌کند برای اسلام. همه انبیا از صدر عالَم تا حالا که آمدند، برای کلمه حق و برای دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند.( صحیفه امام خمینی » جلد ۱۵ » صفحه ۳۶۵)
یک روز برای حفظ جمهوری اسلامی سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان سوار بر موتور سیکلت عازم #سرزمین_فکه شد و به لقاء حق رسید و روز دیگر جوان #مجاهد_مرحوم_معین_رئیسی برای انسجام خاکریز دفاع ازجمهوری اسلامی وساماندهی رزمندگان جوان دانشجو برای حفظ و حراست از دیار شهدا سوار بر موتور سیکلت ازخیابان های تهران به لقاء حق رسید و نامش را در دفتر مجاهدان ثبت کرد.
یاد همه مجاهدان بخیر و راهشان مستدام و پر رهرو باد
#جعفر_طهماسبی
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹
#آقا_سید_مهدی_به_جمع_یاران_شهیدش_پیوست
#تخریبچی_شهید_حجت_الاسلام_آقا_سید_مهدی_تقوی
شهادت: 12 ماه رمضان با زبان روزه
محل شهادت: مجلس شورای اسلامی

خبرخیلی زود رسید
#سید_مهدی_هم_آسمانی_شد
البته حق سید مهدی شهادت بود
سید مهدی بعد از جنگ اسلحه رو زمین نگذاشت
اون دنبال چرب و شیرین دنیا نرفت
سید در جنگ سرباز امام زمان بود و بعد از جنگ هم شاگرد مکتب امام صادق علیه السلام شد و لباس جد اطهرش خاتم الانبیاء(ص) را به تن کرد.
سید روحانی ثابت هیات الوارثین و جمع رزمنده های تخریبچی لشگر10 سیدالشهداء(ع) بود
جمعه هفته گذشته #هیات_الوارثین منزل سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان بود وقتی رسیدم آقا سید مهدی روی صندلی مشغول صحبت بود و کنارش نشستم و بعد هم ایشون مجلس رو به من واگذار کرد و کنارم نشست و من هم چون روز هفتم ماه رمضان بود بیاد هفتمین روز ماه محرم زیارت عاشورا خوندم و به یاد لب خشکیده اربابمون ، لحظه شهادت در گودی قتلگاه با آقا سید مهدی کلی گریه کردیم.
اذان رو گفتند و همه پشت سر آقا سید مهدی نماز مغرب و عشاء رو قبل از افطار خوندیم.
سید خیلی با طمئنینه نماز میخوند بین دو تا نماز با صدای بلند گفتم #آقا_سید_عملیاتی_نماز_بخون ...
با سید کنار سفره افطار نشستیم و روزه روز جمعه 7 ماه رمضان رو با هم افطار کردیم.
بعد از افطار وقت جدا شدن از همدیگر رو در آغوش گرفتیم و روی همدیگر رو بوسیدیم . به سید مهدی گفتم:
آقا سید یه عکس از 30 سال پیش شما دارم میخواهم یه عکس هم از الان شما داشته باشم و کنار هم بگذارم.
او هم سر و وضعش رو درست کرد و آخرین عکس رو از آقا سید گرفتیم.
#سید_مهدی_شهادت_حقش_بود_و_به_حقش_رسید
#رفیق_داغدار_سید_مهدی
#جعفر_طهماسبی
🌿🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel