الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#جزیره_عمو_حسن
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
37 سال پیش
همین شب ها.
اواسط مهرماه سال 1363 بود
دهه اول محرم تمام شده بود و قرار شده بود مین گذاری و شناسایی زیر ارتفاع بمو بعد از دهه ی اول محرم انجام بشه و بچه های تخریب و اطلاعات عملیات لشگر10 که اون موقع تیپ 10 سیدالشهداء(ع) بود به عزاداری امام حسین(ع) برسند.
تعدادی از #بچه_های_تخریب از مقر پادگان ابوذر اومدند و تعدای هم از بچه های مقر سرآبگرم با دو تا وانت حرکت کردیم به سمت جوانرود و بعد از گذشتن از رودخانه به سمت کوه بیزل حرکت کردیم و کنار رودخانه زیر ارتفاع بیزل در دوتا سوله مستقر شدیم.
اونایی که قبل از ما اونجا بودن اسمش رو #جزیره_عمو_حسن گذاشته بودن.
چند تا سوله اونجا بود و بچه های تخریب و اطلاعات عملیات لشگر27 و لشگر10 مستقر بودن.
ماموریت بچه های اطلاعات شناسایی راه کارها برای عملیات در منطقه بمو بود و بچه های تخریب هم ماموریت پاکسازی میادین مین منطقه و یه جاهایی هم مین گذاری میکردن.
شب های خوبی داشتیم.
دهه دوم محرم بود و بعد از نماز مغرب و عشا همه توی یه سوله جمع میشدیم و عزاداری مفصلی داشتیم
50 تا جوان و پر شور و سینه زن وقتی سرپا میشدند و دم سینه زنی جواب میدادند و بعد شور میگرفتن چه غوغایی میشد.
همون شور معروف جبهه..
قال رسول الله نورعینی
حسین و منی انا من حسینی
سینه زنی که تمام میشد یه شام میخوردیم و بچه های تخریب و اطلاعات عملیات آماده رفتن به ماموریت میشدند.
شب ها سرد شده بود و گاهی اوقات هم بارون میومد.
اوورکت های کره ای نو گرفته بودیم و تا از کار برمیگشتیم گلی میشد.
ماموریت مین گذاری در زیر بمو کوچیکه رو به تیم ما داده بودند. قرار بود مسیر تردد گشتی های دشمن بخصوص منافقین و کومله و دمکرات رو سد کنیم. مین هایی که داشتیم و به درد اون منطقه میخورد مین تی ایکس 50 بود که از دشمن غنیمت گرفته بودیم.
قبل از رفتن برای ماموریت کارها رو بین تیم تقسیم کرده بودیم
من و شهید مصطفی مبینی ماموریت داشتیم که مین ها رو داخل خورجین بریزیم و بارقاطر کنیم و تا پای کار ببریم و دیگر بچه ها زحمت مین گذاری رو بکشند.
60 تا مین بار قاطر کردیم
باران میومد
هوای هم سر بود و سربالایی هم شدید بود و قاطر راه نمیرفت و یه جایی هم قاطر لیز میخورد.
من کم حوصله بودم و میخواستم زود به پای کار برسیم.
جاهایی که قاطر آهسته راه میرفت از پشت یک لگد بهش میزدم و حیوون هم یک تکان میخورد و سرعتش بیشتر میشد.
#شهید_مصطفی_مبینی توی همون تاریکی با صدای آهسته به من میگفت: نکن همچی...
حیوون رو اذیت نکن گناه داره...
بهش گفتم من زبون قاطر رو نمیدونم خودت بهش بگو بدون لگد تند برو.
شهید مبینی صورت قاطر رو بغل کرده بود و از جلو میرفت و توی گوش حیوان نجوا میکرد و ازش خواهش میکرد تندتر راه برود و توی اون تاریکی صورت حیوان رو هم میبوسید.
چند شب کار ما این بود که مین ها رو با قاطر زیر بارون و در سرمای هوا در حالیکه اورکتمون خیس آب بود پای میدون مین میرسوندیم.
و هرشب سر تند رفتن قاطر با شهید مبینی جر و بحث میکردیم.
یادش بخیر
مین گذاری با موفقیت انجام شد.
یکی از بچه ها حکایت هدایت قاطر پر از مین ما تا زیر ارتفاع و بگو مگوی من با شهید مصطفی مبینی رو به فرمانده مون شهید حاج عبدالله نوریان گفته بود.
حاجی ناراحت شد و به من تذکر داد و کلی از شهید مبینی تعریف کرد.
اونجا من رو کناری کشید و گفت : این برادر مبینی از بنده های خوب و مقرب خداست .
خیلی ازش استفاده کن.
🔶🔸 37 سال از اون روزهای خوب میگذره.
یادم نمیره
یکساعت قبل از اذان صبح از ماموریت میومدیم در حالیکه از شدت خیسی و سرما بدنمون کرخت شده بود و لباس ها رو میکندیم و زیر پتو میرفتیم. اما شهید مصطفی مبینی تازه تجدید وضو میکرد و میرفت برای مناجات و نماز شب.
ما غافل بودیم از اینکه مصطفی داره آماده شهادت میشه.
یه روز بهش گفتم برادر مبینی . یه حموم برو !!!!! و این سر و صورت خاکی رو یه صفا بده...
اون با یک لبخند در جواب گفت: نگران نباش.. مرده شور خودش میشوره.

تخریبچی شهید مصطفی مبینی چند ماه بعد روی سکوی شهادت رفت.
در #عملیات_بدر با یه تعداد از بچه های تخریب مامور انفجار پل دشمن روی رودخانه دجله شد.
آتش دشمن شدید بود و در این گیر و دار یک ترکش سهمیه مصطفی شد که به پهلویش اصابت کرد.
مصطفی 26 بهمن 1363 از شرق دجله به لقآءالله رسید و پیکر مطهرش 6 فروردین سال 64 در گلزار شهدای تهران به خاک سپرده شد.
روایت: جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel