وَالْعَصْرِ
سوگند به عصر و غلبه حق بر باطل؛
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ
كه واقعا انسان دستخوش زيان است!
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده اند!
گمشده را، سردیِ سکوتِ زیرِ گُذر؛
به جُنون می کشاند!
چشم به راهم، زیرِ گذر..
شاید که گُذرت از زیرِ گُذر،
در سردیِ این شب های بی پایان،
چشم سفید شدنم به راه را،
با دیدار بین دو انگشت شِفا دهد...
نافله سحر؛
سرد؛تاریک و گمشده در باریکه ای از
نورِ تیرِ چراغِ زیرِ گذر؛
"سَر"در گریبان؛ با چشمی پُرخون؛
به انتظار تماشایت ایستاده ام..
می رسی از دور...
دو انگشتت را؛
از برای شِفای چشمانِ گُر گرفته ام،
مهیای دیدار می کنی!
و امّا بعد...
بسوزان؛ هر طریقی می پسندی
که آتش از تو و خاکستر از من
بِکش در خاک و در خونم بِغلتان
تماشا کردن از تو؛ پَرپَر از من..
باشد که پَرپَر زدنم در آغوشت؛
امید آفرینی حضورت را؛
شهرآشوب کند!
#اللهمعجللولیکالفرج