بنا چه بود به دریا زدن، سفر رفتن
بنا نبود به مردابها هدر رفتن
چه بود زندگیام غیر باتلاق چه بود؟
که دست و پا زدهام سمت بیشتر رفتن
به قمریان گلویم چه وعدهای بدهم
از این قفس به چه بامی بدون پر رفتن
چقدر حوصله کردن چقدر غرقه به بغض
چقدر غلغله از غم، کجاست سر رفتن؟
سوال کردی و گفتی که از چه میترسی؟
جواب دادم و گفتم، که بیخبر رفتن
چگونه بعد تو ای سایه! ای درخت! ای گل!
به جنگ اینهمه پاییز بیسپر رفتن؟
بنا نداشتم الّا نرفتن و سازش
بنا نداشتی الّا، بنایِ بر رفتن...
#دنیا_دنیادیده@zhinestan