🔺️کتاب 《فرنگیس》 شامل خاطرات فرنگیس حیدرپور، بانوی شجاع خطهی گیلانغرب است که پس از حملهی عراقیها به روستای محل تولدش، در حالیکه ۱۸ سال داشت، در برخورد با دو سرباز عراقی، یکی را کشته و دیگری را اسیر مینماید.
▪برشی از کتاب: یک بار داشتم روی سنگ صافی نان میپختم که چند نظامی از دور نزدیک شدند. سردستۀ نظامیها پرسید: «شماها اینجا چه کار میکنید؟ اینجا دیگر خط مقدم است. برگردید بروید گیلانغرب، یا روستاهای دورتر. اینجا بمانید، کشته میشوید. ما خودمان هم به سختی اینجا میمانیم، شما چطور ماندهاید؟» باورشان نمیشد مردم روستا، با این وضعیت، توی منطقۀ جنگی مانده باشند. نظامیها از شهرهای شمالی و تهران بودند. با خنده به آنها گفتم: «نکند میترسید؟!» یکیشان با تمسخر گفت: «یعنی میخواهی بگویی تو نمیترسی؟» مستقیم نگاهش کردم؛ چشم دوختم توی تخم چشمهایش و گفتم: «نه، نمیترسم. آنجا را که میبینی، خانۀ من است.»