دیگر چه فرقی دارد خورشید نگاهم از چه سمتی طلوع کند وغروب چشمهایم بروی چه کسی آرام گیرد همین که تو نباشی نه خنکای صبح طراوت می بخشد تنهایی ام را و نه سکوت شب دل پر از هیاهویم را آرام می کند
ای که کویر اندیشه ام را با کلام گهربارت سیراب کردی و مشق های دیروزم روشنی بخش آینده ام شد درخشش وجودت چون ستاره ی روشن در آسمان تاریک ذهنم مرا به خورشید صبح امید رسانید