تا شدم درگیر تو ای عشق بی تکرار من
تو مرا پس میزنی زین لحظه در گفتار من
بی وفا بودی ،ندانستم ز رسم عاشقی
عاشقم کردی و رفتی از همه پندار من
تو زلیخایم نبودی تا منم یوسف شوم
تازیانه می زنی انگار در افکار من
ای فلک ، ای روزگار ، عاشق شدن سهمم نبود
پس همان بهتر فراموشت کنم دلدار من
عشق اگر این است، لعنت بر منِ شوریده دل
پس چه بد کردم منِ بدبخت بر کردار من
عاشقی درمانده ام لطفا نظر انداز تا؛
من شوم جویای تو ای عشق پر آزار من
.