چند وقتیه که به خودکشی فکر میکنم! ولی خب از مُردَن میترسم خیلی!
چون این موضوع خیلی ذهنم رو مشغول کرده، و اگه بخوام بهش فکر کنم و راجع بهش تصمیم بگیرم کل زندگیم مختل میشه و وقت کافی ندارم براش، خودم رو متعهد کردم که فقط شنبهها راجع بهش فک کنم!
دقیقن ۱۲۸ هفتههست که شنبهها روز مخصوص فکر کردن به موضوع خودکشی و مرگه!
تو ۱۲۸ شنبهی قبلی به نتیجهی دُرُست و به درد بخوری نرسیدم! و امیدوارم پسفردا تو ۱۲۹ امین شنبه به نتیجه برسم!
یکی از نتایجی که این ۱۲۸ شنبه داشت این بود که تصمیم قطعیم برای این موضوع خیلی بستگی به این داره که آدما کمک بهم بکنن یا نه!
چند موردش مربوط به کمک دوستان در اکوسیستم المپیادی کشوره! برای همین تصمیم گرفتم از این تریبون ازتون کمک بخوام!
برای اینکه این درخواست کمک رو درست و خوب مطرح کنم، به توضیحات مقدماتی از ماجرا دارم که تصمیم گرفتم چند اپیزود اول #قصههای_شب رو به این موضوع اختصاص بدم و از #قصههای_شب که قرار بود قصههای پندآموز باشه، استفادهی شخصی کنم!