وعده
دريای نگاه تو،چه آرام و چه شور،است
چشمان تو شهريست که،جولانگه نور است
در خرمن گيسوی تو انگار نه انگار
مرغی شده در دام،که مشتاق حضور است
تصوير تو آرامش،اين قلب پر،آشوب
باوعده ديدارتو،ديوانه صبور است
عيسي من،از معجز تو،زنده شدم باز
ورنه تن نا قابل من،لايق گور است
شايد دل تو از دل من،خرده بگيرد
طفلک دل من شاپرکی،بی شرو شور است
سرخورده از اين غصه که بلبل،شده يارت
ازباغ پر از شوکت تو،چاره عبور است
تنگ من و سنگ تو و سنگينی اين بار
اين ماهی دلداده که خود،عاشق تور است
عمريست،که در سوز و گدازم من از اين فصل
من بی هنرم آينه،يا چشم تو
،کور است
#مجید_خامسی" ماهور"
سنقر ۱۳۸۹/۱۱/۸
🆔@sonqorlolar۲۰