بوی نمنمهای باران
بوی جنگل
بوی شالی
بوی خاک خیس باران خوردهی اقلیم سرسبز شمال
بوی حس و حال ممتد و زلال
بوی ردپای مخملگون و آهووار و آرام نسیم
بوی شیدایی نارنج و تمشک و بیدمشک
بوی کلبه
بوی کتری
بوی رقص شعله و دود زغال
بوی رفتن تا فراسوی خیال
بر مشامم میرسد بوی بهار خاطرات
مانده گلبرگ خیالی یادگار خاطرات
باز هم دارد هوا خوشعطر یادت میشود
باز هم از دور میآید صدای پای تو
خیس دلتنگی و مه از راه میآیی به شوق
باز هم در میزنی
تا که بگشایم به رویت
هم در چوبی و هم آغوش را
تا کنم روشن به نجوایی بفرمایی لب خاموش را
تا بیایی تو و بنشینی دوباره
روبرویم
تا بجویم در ته چشمان گیرا و قشنگت آرزویم
تا بریزم استکانی باز هم چایی به شوق
تا کنم از تو پذیرایی به شوق
تا بگویم با خوشآمد
راه را گم کرده ای
تا بگویی خنده بر لب :
راه را نه نه
ولی همراه را گم کرده بودم
ماه را گم کرده بودم
همدم دلخواه را گم کرده بودم
که دوباره یافتم
بوی نمنمهای باران
بوی بال خیس گنجشکان پشت پنجره
بوی ناب خاطره
بوی نبض سبز باغ اطلسی
بوی نعنا بوی شبدر
بوی خواب ترد ریواس و علف
بوی لبخندی که جا مانده میان قاب عکس روی رف
بر مشامم میرسد بوی بهار خاطرات
مانده گلبرگ خیالی یادگار خاطرات
در تمام سالهایی که گذشت
آه گاهی
گاه گاهی میهمانم بوده ای
با سکوتت همزبانم بوده ای
تکنواز غرق راز ساز جانم بوده ای
باز هم در گوشهی منظومه ای
روشنابخش شباهنگام سرد کومه ای
تک چراغی روشن است
باز هم یاد تو مهمان من است
از ورای سالهای دور و نزدیکی که رفت
گاه خوشبختی
مرور خاطرات ناب باهم بودن است.
#شهراد_میدریtelegram.me/shahradmeidary