شهدای مدافع حرم

#خاطره
Канал
Логотип телеграм канала شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyПродвигать
87
подписчиков
16,1 тыс.
фото
1,6 тыс.
видео
149
ссылок
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
К первому сообщению
#خاطرات_شهدا

#خاطره_سفر_کربلا_اربعین

🌸🍃| یکشنبه بود قرار بود شب ساعت8🕗 حرکت کنیم ؛ 🚎
ظهر بود هنوز گذرنامه نداشتم ویزاکه هیچی 😒

جلوی در اداره گذرنامه بودم
حسین زنگ زد📞

+سلام داداش خوبی؟
نوکرم توخوبی
+گرفتی گذرنامه رو ازصبح استرس تو رو دارم ...
داداش گفتن بیام اداره گذرنامه ، اونجاس
+باشه داداش گرفتی بهم بگو ان شاالله ردیف میشه
باشه چشم

قطع کرد رفتم تو🚶خیلی شلوغ بود

پرسیدم گفتن کلا صادر نشده باید بشینی شانست بزنه امشب بدن وگرنه فردا...😢
بابغض زنگ زدم حسین
بهش گفتم نمیشه من بیام قسمت نشد شمابرید👋

حسین گفت: این چه حرفیه‼️ ماقرارگذاشتیم باهم بریم توکل داشته باش درست میشه اگه نشد فردا صبح میریم👌
گفتم نه برنامه هاتون خراب میشه😱
گفت نه نهایتش بچه ها روراهی میکنیم من و توبا اتوبوس🚎 میریم
دلمو گرم کرد 😊❤️

داخل جا نبود بشینم ایستاده بودم🙄
ساعت شد ۶🕕 عصر حسین پیام داد چه خبر؟📩
گفتم داداش هنوز ندادن هربیست دقیقه اسم ۱۰ نفرمیخونن تحویل میدن😞
گفت باشه داداش تا اینجا اومدی بقیشم ارباب ردیف میکنه

گفتم دارم ازاسترس میمیرم😓
گفت یه ذکر بهت میگم هربار گیرکردی بگو .. من خیلی قبول دارم گره کارمنم همین باز کرد👌( آخه خودشم به سختی اجازه خروج گرفت)

گفتم باشه داداش بگو😔
گفت تسبیح داری
گفتم اره
گفت بگو الهی به رقیه(سلام الله) حتما سه ساله ارباب نظر میکنه
منتظرتم👌

قطع کردم چشممو بستم شروع کردم
الهی به رقیه 📿 الهی به رقیه 📿 ...

10 تا نگفتم که یهو گفت این 5 نفر آخرین لیسته بقیش فردا

توجه نکردم همینجور ذکر گفتم که یهو اسمم رو خوندن😳
بغضم ترکید باگریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر بشم
وقتی حسین رو دیدم گفتم درست شد
اشک توچشمش حلقه زد گفت الهی به رقیه (سلام الله)😢 |🌸🍃

#شهید_حسین‌_معز_غلامی

@shahidan_zeynaby
#خاطره_سفر_کربلا_اربعین

یکشنبه بود قراربود شب ساعت8 حرکت کنیم ؛ ظهر بود هنوز گذرنامه نداشتم ویزاکه هیچی .

جلوی در اداره گذرنامه بودم
حسین زنگ زد
+سلام داداش خوبی
نوکرم توخوبی
+گرفتی گذرنامه رو ازصبح استرس تو رو دارم😔
داداش گفتن بیام اداره گذرنامه ، اونجاس +باشه داداش گرفتی بهم بگو ان شاالله ردیف میشه
باشه چشم
قطع کرد رفتم تو خیلی شلوغ بود پرسیدم گفتن کلا صادر نشده باید بشینی شانست بزنه امشب بدن وگرنه فردا...
. بابغض زنگ زدم حسین
بهش گفتم نمیشه من بیام قسمت نشد شمابرید
حسین گفت: این چه حرفیه ماقرارگذاشتیم باهم بریم توکل داشته باش درست میشه اگه نشد فردا صبح میریم
گفتم ن برنامه هاتون خراب میشه
گفت نه نهایتش بچه ها روراهی میکنیم منوتوبا اتوبوس میریم
دلمو گرم کرد .

داخل جانبود بشینم ایستاده بودم ساعت شد ۶ عصر حسین پیام داد چه خبر گفتم داداش هنوز ندادن هربیست دقیقه اسم ۱۰ نفرمیخونن تحویل میدن گفت باشه داداش تااینجا اومدی بقیشم ارباب ردیف میکنه
گفتم دارم ازاسترس میمیرم
گفت ی ذکر بهت میگم هربار گیرکردی بگو من خیلی قبول دارم گره کارمنم همین باز کرد( اخه خودشم به سختی اجازه خروج گرفت)
گفتم باشه داداش بگو
گفت تسبیح داری
گفتم اره
گفت بگو الهی به رقیه س حتما سه ساله ارباب نظر میکنه منتظرتم
قطع کردم چشممو بستم شروع کردم
الهی به رقیه س الهی به رقیه س...
10 تانگفتم که یهو گفت این 5 نفر اخرین لیسته بقیش فردا توجه نکردم همینجور ذکر گفتم که یهو اسمم خوندن
بغضم ترکید باگریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر بشم
وقتی حسین رو دیدم گفتم درست شد
اشک توچشمش حلقه زد گفت الهی به رقیه س

#شهید_حسین‌_معز_غلامی
یادش با صلوات🌹

@shahidan_zeynaby