من و عصر دلانڪَیز و چاے خوشرنڪَی کہ سر ایوان از فرط نڪَاه دلرباے تو یخ ڪرد ؛ این قصہ ڪَرچہ خیالیست اما باید ڪَاهی دل بہ خیالبافی با تو در یڪ هواے دلچسب زد ..!!
به فروغ سوره صبح خنده مهر به باغ آیههای غزل ایمان دارم
به اذان نفس باد صبا به قیام قد سرو سجده ناب بنفشه آخرین بوسه اخلاص دو شبنم به قنوت گل مریم به غزلخوانی بلبل سر هر لاله رقصان چمن با تمام دلم ایمان دارم...