اگر كار بر مرادِِ من بودى و قلم بر مراد خود بر كاغذ نهادمى، جز تعزيتنامهها ننوشتمى، اما تو صاحب مصيبت نيستى و مرا از آن غيرت آيد كه هركسى در احوال مصيبتزدگان نگاه كند از راه تماشا، مصيبتزدهاى بايستى تا اندوه خود با او بگفتمی.
عین القضاة
سلام بر تو که از نور داشتی پیغام! سلام بر تو که چشم تو گاهوارهی روز سلام بر تو که دست تو آشیانهی مهر سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست!
تو چون شهاب گذشتی بر آن سکوت سیاه تو چون شهاب نوشتی به خون روشن خویش که صبح تازه ز خون شهید خواهد خاست ز بال سرخ تو خواندم در آن غروب قفس که آفتاب رها گشتنِ قناریهاست.
بر سنگ گوری تازه، نامی هست دارندهی این نام را هرگز ندیدم من اینجا میان سوگواران، آشنایانند و خویشانند و مردمانی هم که چون من دارندهی این نام را هرگز ندیدند و نمیدانند اما هر کس که اینجا هست با خشم و فریادی گره در مشت میداند، که او را کُشت. بر گرد گور تازه جمعی سوگواران است دیگر کسی اینجا نمیپرسد: «این خفته در خاک از کجا و از کدامان است؟» می دانند... او فرزند ایران است.
یگانگی | هـ. ا. سایه سایه این شعر را پس از مرگ هاله سحابی سرود. ــــ به یاد #مهسا_امینی