#غنا #امام_جواد
🟢 دو معجزه از جوادالائمه ::
1⃣ شهادت عصا به امامت آن حضرت :: محمد بن ابی العلاء گوید: من پس از آنکه با یحیی بن اکثم قاضی سامرا بحث و گفتگو کردم و با او در باره علوم آل محمد (صلی الله علیه و آله) پرسش کردم ، بگوش خود شنیدم که میگفت:
روزی داخل مسجد مدینه شدم و قبر رسول خدا را طواف میکردم. ناگهان به محمد بن علی بن موسی الرضا [امام جواد] برخوردم که مشغول طواف بود ، با او پیرامون مسائل مشکلی مناظره کردم و او بمن جواب کافی داد ؛ به او گفتم: بخدا من میخواهم از شما مسئلهای بپرسم و بخدا که از شما در مورد آن شرم دارم.
👈 او بمن فرمود: من پیش از آنکه تو بپرسی ، جوابت را میدهم. میخواهی از امام بپرسی. گفتم: بخدا مسئله من همین است.فرمود : منم آن امام. گفتم: نشانی چیست؟ در دست او عصایی بود ، بزبان آمد و گفت: براستی مولا و آقای من ، امام در این زمان است و اوست حجّت خدا.
📚الکافی،کلینی: جلد ۱صفحه ۳۵۳
🌐اسکن
https://bit.ly/3eKZwIC
2⃣ فلج شدن آوازه خوانِ مطرب :: محمّد ریّان گوید: مأمون ملعون انواع حیلهها را برای تخریب حضرت جواد علیه السّلام بکار بست و از آنها چیزی بدست نیاورد. چون درمانده شد و خواست دخترش را به ازدواج ایشان درآورَد، به دویست دختر از زیباترینهاشان، به هرکدام جامی که گوهری در آن بود داد تا به پیشواز حضرت جواد علیه السّلام به هنگام نشستن در جایگاه بروند. حضرت به آنان توجّهی نکرد. در این میان مردی بود که به او «مخارق» میگفتند. آوازه خوان و تار و ضربنواز بود و ریشی دراز داشت. مأمون او را دعوت کرد. او گفت: ای امیرالمؤمنین، اگر در چیزی از کار دنیا باشد، موضوع را درست میکنم. آنگاه در برابر حضرت جواد علیه السّلام نشست. سپس از گلویش صدایی درآورد که اهل خانه گٍرد آمدند و به نواختن و آوازخوانی آغاز کرد. ساعتی چنین کرد و حضرت جواد علیه السّلام توجهی به او نداشت و نه به چپ و نه به راست اصلا نگاهی نمیکرد.
👈 سپس حضرت بسوی او سر بلند کرده و فرمودند: ای ریشدراز، از خدا پروا کن! سپس ضرب و تار از دست او افتاد و تا زمانی که مُرد دیگر دستش به کار نرفت و از کار افتاد. مأمون از حالش پرسید. او گفت: وقتی محمد بن علی علیهم السلام بر من فریاد کشید چنان هراسیدم که هرگز از آن بهبود نمییابم.
📚نام کتاب :
الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 494
🆔@samsaamakbar