#اعتراف
☑️ ابن حجر عسقلانی میگوید: احمد بن حنبل
روایت کرد که شخصی از معاویه مسئله ای را پرسید، معاویه به وی گفت: از علی سوال کن. آن شخص برای خوش آیند معاویه گفت: من جواب شما را بهتر از جواب علی میپسندم معاویه گفت: بد گفتی زیرا به تحقیق دوست نداشته ای کسی را که پیامبر خدا همیشه او را به علم و دانش گرامی میداشت وبه تحقیق به او فرمود: انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و هر وقت بر عمر مسئله مشکل میشد از علی سوال مینمود
📚ابن حجر عسقلانی در صواعق المحرقة ص۱۷۹ چاپ شرکة الطباعة الفنیة مصر
📚
🔷 مورخ شهیر اعثم کوفی نویسد: روزی معاویه در اواخر عمرش نظر به چاهی انداخت در همان موقع بخاری از آن به رویش متصاعد گردید که رویش درهم و دچار لغوه شد و آنچنان قیافه اش مشوه و متغیر گردید که از ناراحتی میگریست مروان پرسید از چه رو گریه میکنی؟
گفت: از زشتی اعمال خود میگریم، و از این رو میترسم که حق علی را بردم و اصحاب او را کشتم پس آن عارضه شدت یافت و پیوسته هذیان میگفت و تشنگی بر او چیره میشد که هر چقدر آب میخورد تشنگی او زیاده میگشت و بالاخره آن چنان حالت غشوه و بی هوشی بر وی مستولی گردید که یک روز و دو روز همچنان حالت اغماء و بیهوشی میگذشت، و هر دم که به هوش میآمد میگفت: ای پسر ابوطالب چرا با تو مرتکب خلاف شدم و شیعیان آن حضرت که کشته بود یک یک نام میبرد و میگفت: مرا با تو چه کار بود و از چه رو من تو را کشتم؟!
🆔 @samsaamakbar