از اینجا رفته ای میدانم اما، پس از این در خیالم باش، باشد؟
نه مثلِ من ولی گاهی اگر شد، تو هم جویایِ حالم باش، باشد؟
اگرچه سالها چشم انتظارم، ولی حس میڪنم هستی ڪنارم
هم آهِ گاه گاهِ نااُمیدی، هم اُمیدِ محالم باش، باشد؟
شبِ برفی به خانه زود برگرد، به عِطرِ عود و برگِ دود برگرد
به باغِ سبزِ شومینه شڪفته، گُلِ سرخِ زغالم باش، باشد؟
در این سرمایِ پُرسوزِ نفسگیر، ڪه میلرزد دل از غمهایِ تقدیر
به دورِ گردنم دستی شبیهِ نوازشهایِ شالم باش، باشد؟
هوایِ آخرِ اسفندهایم، به رسمِ دل تڪانی ها برایم
به رویِ شیشه خیس از اشڪِ حسرت، حریرِ دستمالم باش، باشد؟
ڪلیدت را بیانداز و بیا تو، درآور از تنت بارانی آن سو
بیا بنشین ڪنارِ هفت سین و، دمِ تحویلِ سالم باش، باشد؟
همین ڪه میگشایم لایِ دیوان، بیا چون یوسفِ برگشته ڪنعان
شرابِ شعر در جامم بریز و سلامت٘ بادِ فالم باش، باشد؟
بیا بنشین همین جا روبرویم، سرانگشتی بڪش شانه به مویم
برای گریه ڪردن با گلایه، در آیینه مجالم باش، باشد؟
اگر پرسیدم از تو اینهمه سال، چرا من را رها ڪردی به این حال؟
شده با بوسه ای بر اشڪهایم، جوابی بر سوالم باش، باشد؟
اگرچه این غزل جز حسرتم نیست، رسیدن گرچه هرگز قسمتم نیست
ولی گاهی شده سنگی درنگی، نصیبِ سیبِ ڪالم باش، باشد؟
#شهراد_ميدرى💕💙⊱✾
☕️☕️✾⊰
❤️