سلام بانوی من.
نمیدانید چهقدر خوشحالم که قلمم، رنگ و بوی شما را گرفته.
راستش را بخواهید، نزدیک است، نامهام را از شکایت پر کنم. آخر سیاهیهای دنیا، بر سر همه سایه انداخته و غزه و لبنان، هر روز عاشوراست.
گاهی از سیاهیِ روزگار، قلبم به زنجیری تنگشونده، محصور میشود، ولی بعد یاد این افتادم، که برخلافِ سیاهیهای روحی، بعضی سیاهیهای ظاهری را دوست دارم. مثل چادر سیاهی که میپوشم. خیلی دوستش دارم. یادگاریتان را میگویم.
هرچند میدانم، برخی یادگاریتان را به تن کردند و از روح بزرگوارتان بویی نبردند؛ بهخاطر آن خائنان، هر روز زخم زبان میخوریم، هرچند میگویند: «ظاهرت غلطاندازه. » و هزار حرف دیگر، دوستش دارم. دوستش داریم.
بسیاری، زنانِ چادریِ فاطمهمنش را خوب نمیشناسند که البته تعدادشان کم نیست. سیاهیِ چادرِ این بزرگواران، مرا به یاد طلای سیاه میاندازد.
همینهایی که امروز به زنانِ چادری میگویند: «غلطانداز»، به نفت سیاه این چنین گفته بودند:«این مادهی سیاه بد بو را میخواهند، خب بدهید برود.»
حال آنکه همه میدانند، این عاشوراهای روزانه، این جنگهای ناعادلانه، همهاش بهخاطر طلای سیاهست. موافق نیستید؟
#بوی_فاطمیه🦋✉️فاطمه رضائیان┈•✿
@saghalain_bums ✿•┈