*** دیرینەشناسی به روش باران . 📝#شعر 👤#یونس_رضایی 📝#ترجمە 📣#جبار_شافعی_زادە . . . خوابهایش را در چشم چه کسی خواهد ریخت میهنی که هر سپیدهدم تاب میخورد در صفحات دستنوشتهای، زخمی . سطری، جنازهی درخت انارست لبریز مویههای مقدس تنبوری سطری دیگر، نهانگاه زلفی که جز به فرمان قلب کس را یارای خواندنش نیست . حرف به حرف سنگنوشتهی باران است گذشتهی درختی ریشه در انزوا که حتا، برگیش بخیه شده بر بلندای عمر . آوارهگان کدام منطقهاند، ابرهایش آسمانی که شب از پس شب به انتظار ماه کوه به کوه گسترهی انتظار را کوک میزند . موجیش سر مینهد تا برجها هنگام که در دامن جهان به رقص درآمدند فراروی مشعل زنی تناش کرانەی رود و ماهی . موجی هم آن سوی گمنامی در منطقهی پرواز ممنوع خاورمیانه . صفحه به صفحه قرمز میشود باغ لااقل، آن زمان کە سبز میخواند در فرصتی سیاه چراغ چهار راه زیبایی . لم داده بر بازوی جغرافیایی افسرده رویاهایاش را مینویسد دیگر بار زنی، که گیسواناش تلاوت دریاست . میهن، از اینجا دیگر بار سرآغاز باران را بازخواهد یافت فردایش را
📝#شعر 👤#یونس_رضایی 📝#ترجمە 📣#جبار_شافعی_زادە . . . پس از نماز سیب به بار مینشینند درختان در اعماقی که منام پرستشگاهی هم در نگاهم خشتی از پنجره و خشتی دیگر از باران رو کرده به آسمانی بی ابر . سیبی بر من نازل کن تا بخورم فریب مارانی را چنبره زدهاند بر آستانهی فردا با شاخهای از گل زرد با سطری از آیینی نو که آیتاش گندم است . پس از اذان باد پرندگان میریزند از پنجههام که محتاج سایهساری از فصل صدای تواند برگی از گرمسیر صنوبر و برکهای هم از تنهایی نیلوفری آبی از سفرنامهی رود . پر پرواز بده مرا تا آیینهای برگیرم رو به جانب دریا پَر موج بزاید از پس موج یادآورد درختی از نژاد باران . پس از نمازی فراسوی تنهایی پای درخت سیبی کز خواهد کرد زبانام ماری میخزد در خاطراتام دشتی نیز از آفتابگردان لبریز . پس از پرواز پنجرهای از پنجههام نیلوفری به رسم رود نوشته خواهد شد در من، مست و موجها در دوردست دریا به نجوا برخواهند خواست . در مشایعت زخمی در دمدمای تاریکی چاقویی مشتعل شدم دلواپس یکی درخت و تنهایی زخمی در آیینه ادامهی رویای بودایم . . . @khodneviis #زمانی_کوردی #شعر_ضدجنگ #شعر_مدرن #پل_سلان #پاز #بودلر #شعر_جهان #شێعری_نوێ #کرماشان #سنه #مهاباد #ئیلام #کوردستان #شێعری_کوردی #یوونس_ڕەزایی #شێرکۆ_بێکەس #لەیلا_ساڵحی #شعر_آوانگارد #ترجمە_شعر #وەرگێڕانی_کوردی
پس از نماز سیب به بار مینشینند درختان در اعماقی که منام پرستشگاهی هم در نگاهم خشتی از پنجره و خشتی دیگر از باران رو کرده به آسمانی بی ابر
سیبی بر من نازل کن تا بخورم فریب مارانی را چنبره زدهاند بر آستانهی فردا با شاخهای از گل زرد با سطری از آیینی نو که آیتاش گندم است
پس از اذان باد پرندگان میریزند از پنجههام که محتاج سایهساری از فصل صدای تواند برگی از گرمسیر صنوبر و برکهای هم از تنهایی نیلوفری آبی از سفرنامهی رود
پر پرواز بده مرا تا آیینهای برگیرم رو به جانب دریا پَر موج بزاید از پس موج یادآورد درختی از نژاد باران
پس از نمازی فراسوی تنهایی پای درخت سیبی کز خواهد کرد زبانام ماری میخزد در خاطراتام دشتی نیز از آفتابگردان لبریز
پس از پرواز پنجرهای از پنجههام نیلوفری به رسم رود نوشته خواهد شد در من، مست و موجها در دوردست دریا به نجوا برخواهند خواست
در مشایعت زخمی در دمدمای تاریکی چاقویی مشتعل شدم دلواپس یکی درخت و تنهایی زخمی در آیینه ادامهی رویای بودایم