🔹«هنوز بعد از سالها به پینههای کف دستام نگاه میکنم، از کسانی که میتونستن کاری برای ما بکنند اما هرگز نکردند؛ عصبانی میشم.»
🔹«میم» حدود بیست سال پیش وقتی دختربچهای مدرسهای حدوداً پانزدهساله بود، پای چاه کشاورزی میرفت تا آب شرب مورد نیاز خانواده را تأمین کند.
🔹باوجود اینکه از سالهای اواخر دهۀ هفتاد و اوایل دهۀ هشتاد حالا دیگر دستکم بیست و چند سال میگذرد، اما زخم کولبری آب بر تن میم و همسنوسالانش باقی ماندهاست؛ آنان که سلامت جسم و روانشان فدای کمآبی و خشکسالی شد تا سالهای سال بعد نیز با پیامدهای منفی بلندمدت این بحران دستوپنجه نرم کنند.
🔹میم بیستودو سال پس از حمل دبههای سنگین آب، از مشکلات استخوانی، پوستی و احساس دائمی شرم رنج میبرد.
🔹او میگوید که بهشکل سنتی در نظام مردسالارانه، تأمین آب مورد نیاز خانواده وظیفۀ زنان تعریف شده است و این تقسیم کار سنتی در زمانۀ تنشهای آبی و خشکسالی، زنان را قربانی آثار منفی خشکسالی میکند./#پیام_ما
روایتی از زندگی دردناک برخی از زنان کرد ازکودک همسری گرفته تا کودک بیوگی و کولبری
🔻ده سالگی ختنه شده، ۱۳سالگی تن به ازدواج داده، ۱۴سالگی طلاق گرفته و بعد از ازدواج ناکام دوم، عزم کولبری کرده است. این روایت تک خطی، قصه پر آب چشم زندگی«آگرین» است. یکی از دهها زنی که در روزگاری نه چندان دور، زور تعصب و فقر چربیده و زندگی و جوانیشان را قمار کرده است.
🔻آگرین قربانی کودک همسری در ۲۱سال پیش است، با این حال، با گذشت سالها هنوز ماجرای پیشگیری از ازدواج کودکان در ایران چندان راه به جایی نبرده است.
🔻در جدیدترین گزارش مرکز آمار ، اعلام شده که در ۳ماه تابستان سال گذشته، ازدواج ۹ هزار و ۵۸ دختر ۱۰ تا ۱۴ ساله ثبت شده است؛ آماری که نشاندهنده رشد ۴/۲۹درصدی ازدواج کودکان به نسبت بهار ۹۹در ایران بوده است.
🔻 آگرین یکی از نخستین زنهایی است که بازی زندگی، از ۶سال پیش، او را کوله به دوش کرده است؛ «من کم سن و سالترین زنی بودم که کولبری را شروع کردم. دیگر هیچ راهی جز کولبری برای پرداخت اجاره خانه و قبض و قرضهایم نمانده بود»./ روزنامه همشهری
📌آمینه: نخستینبار زمان جنگ ایران و عراق بود که شروع به کولبری کردم. آن زمان ۲۶سال داشتم و همسرم تازه فوت کرده بود.با یکی از دوستانم که شرایطش مثل من بود قرار گذاشتیم #کولبری کنیم. با تمام پولی که داشتیم چندلیترگازوییل که تقریبا۸۰کیلو میشدخریدیم،هرکدام دو دَبه روی دوشمان گذاشتیم وراهی عراق شدیم.
📌خدیجه۶۱ساله: اینجا کار نیست.نه زمینی برای کشاورزی داریم و نه کارخانه یا کارگاه تولیدی، اگر مرز نباشد ما هیچ چیز نداریم. همسر و پسرانم هم همین کار را انجام میدهند. بارها ماموران بارهای ما را گرفتهاند. ما که کار حرامی انجام نمیدهیم.
📌شایسته ۵۸ ساله: زمانی که همسرم فوت کرد، باپسرم که آن زمان۱۲سالش بودبه این کار روی آوردم.پسرم برای کمک به من مجبور به ترک تحصیل شد. پسربزرگم بیماربود.پول درمانش رانداشتیم.برای همین ازکولبری بازمیگشتم،گیوه میبافتم وازمیخک گردنبنددرست میکردم.