⛔️تکرار فاجعه قتل
#آتنا و
#ستایش در مشهد برای
#ندا، کودک ۶ ساله
#افغان🔻با انتشار خبر قتل ندای شش ساله در مشهد توسط مردی ۴۱ ساله، حیران به اطراف مینگریم که این دوزخ تا کی قرار است ادامه یابد و کودکان را قربانی کند؟
🔻مرد 41 ساله ای که دارای 3 فرزند خردسال است در اعترافاتی هولناک به قتل فجیع و آزار و اذیت دختربچه شش ساله ای به نام «ندا» در مشهد اعتراف کرد و بدین ترتیب ماجرای ستایش رنگ تکرار گرفت.
🔻شب هفتم فروردین به نیمه نزدیک می شد کوچه و خیابان های شهر آرام آرام هیاهوی روزانه را فراموش می کردند که ناگهان وقوع حادثه ای تلخ در شهرک شهید رجایی مشهد، ولوله ای به پا کرد و جمعیت زیادی را به خیابان شهید غلامی کشاند. آن شب کیسه ای که در کنار خیابان رها شده بود، چشمان کنجکاو رهگذران را به خود جلب می کرد اما همه آن ها با تصور این که درون کیسه، زباله است به آن نزدیک نمی شدند و به مسیر خودشان ادامه می دادند.
🔻در این میان یکی از اهالی که می دانست هیچ کدام از همسایگان زباله هایشان را در مسیر رهگذران نمی گذارند، با کنجکاوی به سوی کیسه مذکور رفت اما با دیدن پیکر بی جان کودکی خردسال، وحشت زده از کیسه فاصله گرفت و در حالی که دستانش به لرزه افتاده بود تلفن همراهش را از جیب بیرون آورد و با پلیس 110 تماس گرفت.دقایقی بعد اهالی خیابان شهید غلامی، رهگذران و برخی ساکنان خیابان های اطراف در محل تجمع کردند. خودروی گشت پلیس وارد منطقه شد و لحظاتی بعد نوار نارنجی رنگ «ورود به صحنه جرم ممنوع!» بین مردم و محل کشف جسد فاصله انداخت.
🔻نیروهای انتظامی با دیدن جسد دختربچه ای خردسال که درون دو کیسه قرار داشت، مراتب را به بازپرس ویژه قتل عمد اطلاع دادند. عقربه های ساعت به نیمه شب نزدیک می شد که قاضی «علی اکبر احمدی نژاد» به همراه عوامل بررسی صحنه جرم، پزشک قانونی و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به صحنه کشف جسد رسید و بدین ترتیب تحقیقات درباره چگونگی وقوع این جنایت آغاز شد.
🔻هنوز مدت زمان زیادی از این ماجرا نگذشته بود که مردی
افغان، وحشت زده، به محل حادثه رسید. او که کارگر ساختمانی بود با دیدن پیکر بی جان فرزندش به طور ناگهانی دچار شوک شد
🔻متهم 41 ساله گفته است: وقتی دخترک را دیدم به چشمانم خیلی زیبا آمد!! او بلوز و شلوار به تن داشت که از اوخواستم مقداری غذا را از منزلم برای خودشان ببرد! با این ترفند دختربچه
افغان را به منزلم بردم. من مواد مصرف کرده بودم که او را
#آزار دادم. دخترک گریه می کرد و من به خاطر آن که صدای فریادش را نشنوند دستمال کاغذی ها را در دهانش گذاشتم ولی او می گفت موضوع را به مادرش خواهد گفت. من هم که ترسیده بودم دختر بچه را خفه کردم. سپس کیسه های میوه را برداشتم و جسد او را به خیابان شهید غلامی بردم و کنار کوچه انداختم.
tabnak.ir/fa/news/786670@womenwatcher