ديده‌بانِ زنان

#ارسالی_مخاطبان
Канал
Новости и СМИ
Социальные сети
Семья и дети
Мотивация и цитаты
Персидский
Логотип телеграм канала ديده‌بانِ زنان
@womenwatcherПродвигать
1,86 тыс.
подписчиков
2,2 тыс.
фото
296
видео
1,11 тыс.
ссылок
با ما در ارتباط باشيد: [email protected]
#حتی_یک_قربانی_تجاوز_هم_زیاد_است
#ارسالی_مخاطبان از تجارب زیسته :

🔻ترم اول که رفته بودم دانشگاه، هنوز خیلی معصومانه به آدم‌ها نگاه می‌کردم. آن زمان چون کسی رو نمی‌شناختم و دوست هم نداشتم در خوابگاه بمانم، بیشتر وقتم را در دانشکده می‌گذراندم. در همان دوران با دختری آشنا شدم که به‌واسطه او افراد بیشتری را در دانشگاه شناختم. در میان این افراد یکی از اعضای حراست دانشگاه هم بود که به نظر مرد خوبی می‌رسید.

🔻بعد از ظهر یکی از روزهای امتحانات پایان‌ترم در ترم دوم بودم که یک روز آن مرد عضو حراست با من تماس گرفت و گفت که باید من را ببینه و با من صحبت کنه. پیگیر شدم که چه مشکلی پیش اومده؟ گفت که اسمت رو دادن به حراست برای مساله اخلاقی. خیلی ترسیده بودم ولی چون کاری نکرده بودم اصرار کردم که دلیلی نداره اسمم به حراست بیاد ولی مرد اصرار داشت که باید ببینمت و باهات صحبت کنم.

🔻بعد از ظهر آمد دم دانشگاه و من را سوار ماشین‌ش کرد. در راه مدام اصرار می‌کردم که چه موردی بوده چون من اصلا جایی نبودم یا کار خاصی نکردم و او مدام حرفش را تکرار می‌کرد. در یکی از خیابان‌ها ایستاد و گفت من در این ساختمان کار دارم واگر می‌خواهی تو هم بیا چون ممکن است کارم طول بکشد.

🔻من هم از ماشین پیاده شدم و به‌دنبال آن مرد وارد ساختمان شدم. چون فکر می‌کردم نسبتی با آن دوستم دارد، به او اطمینان داشتم اما پس از این‌که وارد ساختمان شدم متوجه شدم که در دست تعمیر است و کسی در آن‌جا نیست. تعجب کردم اما گفتم حالا کارش تمام می‌شود و می‌رویم. مرد ناگهان به من نزدیک شد و دستش را انداخت دور بدن من. کاملا شوکه شده بودم،‌ گفت نگران نباش هر مساله‌ای باشه خودم حلش می‌کنم و شروع به نوازش من کرد.

🔻کمی زمان گذشت تا بتوانم به خودم بیایم و بلافاصله گفتم که من باید بروم و سریع خودم را از دستش بیرون کشیدم و به سمت در ساختمان راه افتادم و گفتم باید برگردم خوابگاه چون دیرم شده و دوستم منتظرم است.
برگشتم خوابگاه و حالم خیلی بد بود اما جرات نداشتم به کسی چیزی بگویم، هم از این بابت که او عضو حراست بود و هم از این‌که هنوز نگران مساله پرونده‌ی تخیلی‌ای بودم که آن مرد درباره‌اش حرف زده بود.

🔻چند سال گذشت تا بالاخره ترم آخر به یکی از همکلاسی‌هایم موضوع را گفتم و سعی کردیم کاری بکنیم اما نمی‌توانستیم هیچ مدرکی علیه آن فرد پیدا کنیم.
در سال‌هایی که دانشجو بودم بارها شنیدم که استادانی به دانشجویان پیشنهادهایی برای سوال‌های امتحان یا نمره دادند اما فکر می‌کنم کمتر کسی می‌توانست موردی را اثبات کند.

🔻در یک مورد یکی از دختران خوابگاه شب امتحان حالش بسیار بد شده بود و بعد از صحبت کردن با او متوجه شدم که استادش سه ترم به او نمره نمی‌دهد و هر ترم به دختر پیشنهاد داده که در ازای نمره شبی با او باشد و چون تنها استادی بود که آن درس را ارائه می‌کرد راهی برای دختر نمانده بود و در نهایت آن درس را مهمان دانشگاه دیگری شد تا بتواند درسش را تمام کند.
(ارسال شده توسط میم. ع)

#حتی_یک_قربانی_تجاوز_هم_زیاد_است
@womenwatcher
#حتی_یک_قربانی_تجاوز_هم_زیاد_است
#ارسالی_مخاطبان از تجارب #آزارجنسی

🔻تا حدودای ۲۵ سالگی کمتر می‌شد درباره #تجاوز، تعرض یا آزار جنسی به راحتی حرف زد. منم در یک بازه زمانی از حدود ۵، ۶ سالگی تا فکر کنم ۱۴_۱۵ سالگی درگیر این مساله بودم، از طرف یکی از اعضای خانواده‌ام.

🔻همین اتفاق باعث شد من از رابطه جنسی وحشت داشته باشم و بعدتر حس بدی داشته باشم بهش. گذشت و طبیعتا در اون سال‌ها من با آدم‌هایی دوست شدم اما هیچ وقت مساله رابطه جنسی پررنگ نبود و دلایلش هم زیاد بود، کلا یه ترسی از این فضا داشتم که نمی‌شد راحت درباره‌اش حرف بزنم.

🔻تا این‌که حدودای ۲۸ سالگی بالاخره یک آدمی اومد تو زندگیم؛ این‌قدر این آدم برای من جذاب بود که هیچ نمی‌فهمیدم کنارش چطور زمان می‌گذشت. شیفته‌اش شدم، دوستش داشتم یا شاید درستش این بود که عاشقش شدم. اگر چه تو زندگیم آدم‌هایی بودن که دوستشون داشتم، یا شاید شدیدا بهشون علاقه‌مند شدم اما اون برای من یه چیز دیگه بود.

🔻دوستی ما خیلی طولانی نبود، اما موقعی فهمیدم که زندگی چهره‌ای متفاوت و جدی داره که نتونستم باهاش رابطه جنسی داشته باشم. دست خودم نبود و می‌ترسیدم درباره اتفاقی که در کودکی و نوجوانی برام افتاده بود باهاش حرف بزنم. رابطه تموم شد.
شکستی جدی برام محسوب می‌شد، چیزی که هنوز گاهی بهش فکر می‌کنم.

🔻یک سال و نیم طول کشید تا فکر کنم چه باید کرد، مشاور رفتن نتیجه‌ای نداشت و من فکر کردم باید از یه جایی شروع کرد. اقدام کردم، پیش رفتم، با خودم کنار اومدم و زندگی ادامه پیدا کرد.
بعدتر، یکی دیگه اومد توی زندگیم، پیشنهاد دوستی داد و یه رابطه معمولی رو شروع کردیم اما متوجه شدم که با آدم‌های زیادی همزمان رابطه جنسی داره، باهاش قطع رابطه کردم اما به‌دلیل این‌که همکار بودیم چندین بار پیش اومد که تنها موندیم و گاهی به خاطر مسائل کاری به خونه‌اش رفت و آمد داشتم. یک‌بار توی راهروی محل کار بهم تعرض کرد و بهش تذکر دادم و تمام شد اما یک بار دیگه بهم گفت اگه نذاری باهات رابطه داشته باشم بهت تجاوز می‌کنم، در نتیجه، دست از تقلا برداشتم.

🔻شاید تقصیر خودمم بود که رفتم خونه‌اش. ولی آخرین باری که برای صحبت کاری رفته بودم خونه‌اش در حالی که مهمان‌های دیگه‌ای هم داشت، مست بود و بعد از رفتن بقیه مهمان‌ها زمانی که من هم دم در داشتم می‌رفتم، من رو به زور کشید تو اتاق خوابش و بعد از حدود ۲ ساعت کشمکش، بهم گفت بهت تجاوز می‌کنم و ...!
اون شب تموم شد، برگشتم خونه، گاهی هیچ چیز رو نمی‌شه ادامه داد.

🔻چند وقت پیش آقایی از دوستانم، آدمی که همسن پدرمه، چندین بار من رو لمس کرد و بهش تذکر دادم، کولی‌بازی درآورد و شروع کرد علیه من رفتار کردن. باز هم بهش تذکر دادم اما خیلی پرروتر از این حرف‌ها بود. باهاش ارتباطم رو قطع کردم.

🔻دنیای خیلی عجیبیه، به دوستم گفتم باورم نمی‌شه کسی وجود داشته باشه که چنین خاطره‌ای نداشته باشه. دیالوگ‌های آدم‌ها درباره انواع آزار، تعرض و تجاوز خسته‌ام کرده، گاهی حرف‌هایی می‌شنوم که نمی‌دونم آیا صاحب اون جمله‌ها اصلا می‌فهمه کسی که قربانی چنین اتفاقاتی می‌شه چقدر در تنهایی‌ش زجر می‌کشه؟ نمی‌دونم به کجای این دنیا می‌شه پناه برد که کسی کاری به کارت نداشته باشه!

#سکوت_نکنیم
#حتی_یک_قربانی_تجاوز_هم_زیاد_است
@womenwatcher
📍#حتی_یک_قربانی_تجاوز_هم_زیاد_است
#ارسالی_مخاطبان

🔻ترسیده‌ام، از خواب پریدم، علی بود، از همان زمان که بچه بودم و آزارم می‌داد و همین‌طور آزار بود، بزرگ شدم و‌ همچنان توی اتاق گیرم می‌آورد و آزارم می‌داد، سر کار می‌رفتم، تعقیبم می‌کرد و آزارم می‌داد، ازدواج کرده بودم و باز آزارم می‌داد، پشت شیشه اتاق کشیکم را می‌کشید و آزارم می‌داد...

🔻بار آخر مامان و مریم که خواب بودند بیدار کردم از خواب، باز هم رهایم نمی‌کرد...، مامان و مریم هیچ کاری نمی‌توانستند بکنند، می‌خواستم گریه کنم، ترسیده بودم و خسته، مریم مستأصل نگاهم می‌کرد، از خواب پریدم...

🔻چقدر همه چیز کابوس بود حالا که کیلومترها از آنجا فاصله دارم، حالا که سال‌ها گذشته و دیگر از دستش راحت شده‌ام، حالا مفهوم فرار کردن از خانه را می‌دانم... حالا خیلی وقت است که می‌فهمم خوب شد فرار کردم...

#سکوت_نکنیم
@womenwatcher