#حتی_یک_قربانی_تجاوز_هم_زیاد_است #ارسالی_مخاطبان از تجارب
#آزارجنسی🔻تا حدودای ۲۵ سالگی کمتر میشد درباره
#تجاوز، تعرض یا آزار جنسی به راحتی حرف زد. منم در یک بازه زمانی از حدود ۵، ۶ سالگی تا فکر کنم ۱۴_۱۵ سالگی درگیر این مساله بودم، از طرف یکی از اعضای خانوادهام.
🔻همین اتفاق باعث شد من از رابطه جنسی وحشت داشته باشم و بعدتر حس بدی داشته باشم بهش. گذشت و طبیعتا در اون سالها من با آدمهایی دوست شدم اما هیچ وقت مساله رابطه جنسی پررنگ نبود و دلایلش هم زیاد بود، کلا یه ترسی از این فضا داشتم که نمیشد راحت دربارهاش حرف بزنم.
🔻تا اینکه حدودای ۲۸ سالگی بالاخره یک آدمی اومد تو زندگیم؛ اینقدر این آدم برای من جذاب بود که هیچ نمیفهمیدم کنارش چطور زمان میگذشت. شیفتهاش شدم، دوستش داشتم یا شاید درستش این بود که عاشقش شدم. اگر چه تو زندگیم آدمهایی بودن که دوستشون داشتم، یا شاید شدیدا بهشون علاقهمند شدم اما اون برای من یه چیز دیگه بود.
🔻دوستی ما خیلی طولانی نبود، اما موقعی فهمیدم که زندگی چهرهای متفاوت و جدی داره که نتونستم باهاش رابطه جنسی داشته باشم. دست خودم نبود و میترسیدم درباره اتفاقی که در کودکی و نوجوانی برام افتاده بود باهاش حرف بزنم. رابطه تموم شد.
شکستی جدی برام محسوب میشد، چیزی که هنوز گاهی بهش فکر میکنم.
🔻یک سال و نیم طول کشید تا فکر کنم چه باید کرد، مشاور رفتن نتیجهای نداشت و من فکر کردم باید از یه جایی شروع کرد. اقدام کردم، پیش رفتم، با خودم کنار اومدم و زندگی ادامه پیدا کرد.
بعدتر، یکی دیگه اومد توی زندگیم، پیشنهاد دوستی داد و یه رابطه معمولی رو شروع کردیم اما متوجه شدم که با آدمهای زیادی همزمان رابطه جنسی داره، باهاش قطع رابطه کردم اما بهدلیل اینکه همکار بودیم چندین بار پیش اومد که تنها موندیم و گاهی به خاطر مسائل کاری به خونهاش رفت و آمد داشتم. یکبار توی راهروی محل کار بهم تعرض کرد و بهش تذکر دادم و تمام شد اما یک بار دیگه بهم گفت اگه نذاری باهات رابطه داشته باشم بهت تجاوز میکنم، در نتیجه، دست از تقلا برداشتم.
🔻شاید تقصیر خودمم بود که رفتم خونهاش. ولی آخرین باری که برای صحبت کاری رفته بودم خونهاش در حالی که مهمانهای دیگهای هم داشت، مست بود و بعد از رفتن بقیه مهمانها زمانی که من هم دم در داشتم میرفتم، من رو به زور کشید تو اتاق خوابش و بعد از حدود ۲ ساعت کشمکش، بهم گفت بهت تجاوز میکنم و ...!
اون شب تموم شد، برگشتم خونه، گاهی هیچ چیز رو نمیشه ادامه داد.
🔻چند وقت پیش آقایی از دوستانم، آدمی که همسن پدرمه، چندین بار من رو لمس کرد و بهش تذکر دادم، کولیبازی درآورد و شروع کرد علیه من رفتار کردن. باز هم بهش تذکر دادم اما خیلی پرروتر از این حرفها بود. باهاش ارتباطم رو قطع کردم.
🔻دنیای خیلی عجیبیه، به دوستم گفتم باورم نمیشه کسی وجود داشته باشه که چنین خاطرهای نداشته باشه. دیالوگهای آدمها درباره انواع آزار، تعرض و تجاوز خستهام کرده، گاهی حرفهایی میشنوم که نمیدونم آیا صاحب اون جملهها اصلا میفهمه کسی که قربانی چنین اتفاقاتی میشه چقدر در تنهاییش زجر میکشه؟ نمیدونم به کجای این دنیا میشه پناه برد که کسی کاری به کارت نداشته باشه!
#سکوت_نکنیم #حتی_یک_قربانی_تجاوز_هم_زیاد_است @womenwatcher