«نقل کرامتی از آیتالله العظمی محمد تقی بهجت(ره) توسط شهید سید حسن نصرالله(ره) ، دبیر کل حزبالله لبنان»
💠شهید سید حسن نصرالله(ره) میگوید:
🔸من خاطرهای از آیتالله بهجت (ره) دارم که به استخاره برمیگردد. در سال ۱۹۸۹ میلادی، یعنی پس از رحلت امام خمینی و برگزیده شدن آیتالله خامنهای بهعنوان رهبری امت اسلامی، در آن زمان در تشیکلات حزبالله، دبیر کل وجود نداشت. در آن زمان فقط یک شورای کوچکی بود که این شورا حتی رئیس هم نداشت. در آن زمان با توصیه آیتالله خامنهای قرار شد تشکیلات حزبالله متحول و پیشرفته شود و یک دبیر کل برای خود انتخاب کند. کسی که مسئولیتها را بپذیرد، برای مردم سخنرانی کند و با مسئولان دیگر دیدار کند.
🔸وی با اشاره به اینکه دبیر کل حزبالله، رهبر حزبالله نیست و فقط کسی است که صلاحیتهای مثبتی دارد اما در عین حال، مدیر حزبالله و شخص اول حزب است گفت: این برای ما امر تازهای بود و اوضاع لبنان هم بسیار پیچیده بود و ما نیز دائماً با جنگ و مسائلی از این قبیل مواجه بودیم و کارمان کاری فرهنگی نبود.
🔸وی افزود: در آن زمان ما در تهران بودیم و من از همه کوچکتر بودم. یکی از برادران ما که فکر میکردیم این مسئولیت را بپذیرد و شخص معروفی هم بود گفت که: بهتر است از سید حسن بخواهیم که این مسئولیت را بپذیرد. آنها نزد من آمدند و با اصرار از من خواستند که مسئولیت دبیر کلی حزبالله را بپذیرم که من در پاسخ گفتم: از عهدۀ این مسئولیت برنمیآیم؛ چراکه من از همه شماها کوچکترم و در میان شما بزرگتر از من زیاد است و برخی از شماها استاد من هستید و من اصلاً خجالت میکشم که جلسه را مدیریت کنم. من نه از نظر شخصیتی و نه از نظر اخلاقی نمیتوانم این مسئولیت را بپذیرم و از توانم خارج است.
اما آنها بهشدت اصرار میورزیدند. من در پاسخ به آنها گفتم که: من ترسم از این است که این مسئولیت را بپذیرم و فردا شما من را تنها بگذارید و رهایم کنید. آنها در پاسخ گفتند که ما به تو قول میدهیم که به تو کمک میکنیم و با تو خواهیم بود. تو فقط این مسئولیت را بپذیر، اما با این احوال من قبول نکردم؛ اما آنها گفتند که اصلاً امکان ندارد و باید این کار را قبول کنی.
🔸در نهایت آنها گفتند که ما استخاره میکنیم؛ هر چه آمد قبول میکنیم. یکی از آنها گفت: قرآن را بیاورید تا استخاره کنیم اما من گفتم که نه، این کار حساسی است و من استخارۀ شما را قبول نمیکنم. گفتند باشد؛ تو خودت استخاره کن. باز هم نپذیرفتم و گفتم که من امشب یکی از دوستانم را به خدمت آیتالله بهجت میفرستم و از ایشان استخاره میگیرم. طبیعتاً ایشان هیچ اطلاعی از بحثهای ما نداشتند. شخصی هم که واسطۀ استخاره بود، از جریان خبر نداشت.
🔸سید حسن در ادامه گفت: این دوست ما پس از گرفتن جواب استخاره، قبل از طلوع خورشید با من تماس گرفت و گفت: آیتالله بهجت سلام رساندند و گفتند که: به فلانی بگویید: «آنچه را که به شما پیشنهاد میکنند نپذیرید. برخی از کسانی که به شما وعده میدهند که ما در کنار تو هستیم و به تو یاری میرسانیم، به قول خود عمل نخواهند کرد».
🔸سید حسن در ادامه گفت: من فکر میکردم که جواب خاصی به من بدهند، اما این جواب بهگونهای بود که گویا ایشان با ما در جلسه حضور داشتهاند. من هم نزد دوستان آمدم و با صراحت و بدون ترس و تعارف، جواب استخاره را برای آنها خواندم و آنها بسیار تعجب کردند و با این استخاره بحث به پایان رسید و دیگر برای این کار سراغ من نیامدند.
@varesoon@varesoon_bahjat