شما نه پشت کوه هستید؛
نه در آسمان، میان ابرها؛
و نه درون کلبه ای چوبی،
در جنگلی دورافتاده؛
شما میان ما هستید،
بین ما راه می روید،
دربازار هایمان قدم می گذارید،
و حتی شاید تا به حال به ما سلام هم کرده باشید وُ احوالمان را هم پرسیده باشید!
پس ما می بینیم شما را!
اما چرا همواره ذکرِ:
"عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری
سخت است برای من ک همگان را ببینم و تورا نه!
به لب داريم!؟
راستش می دانم جواب این سوال را؛
ندیدنِ شما به منظور نبودنتان نیست ؛
شما هستید،
حتی خیلی با معنا تر از بودنِ ما!
به قول شاعر:
"ما غائب و او منتظر آمدن ماست"؛
ولی حرف این است
كه می بینیم شما را و نمی شناسیم ،
و چه سخت است اینکه ببینی امامت را و نشناسی اورا!
راستی چه شده است مرا،
که می بینمت و نمی شناسمت
ای عزیز!؟
شايد...
به گمانم اعمالم...، نه!؟
راستش ،
می ترسم از آن روزی که اذن دیدار داده شود و از من بپرسید:
"كُنَّا نَتَوَقَعَّك ليلا و نهارا، فما الذّي أبطَأَ بِكَ عَلينا¹
شب و روز چشم به راه تو بودیم، چه چیزی آمدنت را به نزد ما به تأخیر انداخت!؟ "
و آن لحظه است که عرق شرم به پیشانی می نشیند و آن قسمت از نامه تان به جناب شیخ مفید در ذهن می آید که:
علت مخفی شدن مااز آنان چیزی نیست جز آنچه از کردار آنان به ما می رسد،
و ما توقع انجام این کارهارا از آنان نداریم²
1.مجمع البحرين :353/5
2احتجاج؛ ج2؛ص499
#ح_سادات (کانال دلم در حسرت یک دوست)
#تلنگر🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸❤️@tobe94