ای کاش تنها کلاویهی پیانوی مورد علاقهی تو بودم که هربار، توسط رقص انگشتهای کشیده و ماهرترینِ تو نواخته میشد و نِدایش به روح تو که از قلب من فرسخها دور بود رسوخ میکرد، نه نُت مورد علاقهای که نجوایِ بینواییاش تنها با وجود تو به گوشها میرسید و با این وجود در حسرت لمس خورشید، از یادها رفت.