🚩«سندیکاها در دوران بحران سرمایهداری و نیاز به استراتژی انقلابی»(پیشگفتار نویسنده برای ترجمه فارسی)
این جزوه با این گزاره آغاز میشود که منافع سرمایه و کار سازشناپذیرند.
کارگران در بریتانیا همچون دیگر نقاط جهان سرمایهداری با حمله و بدترین وجوه بحران سرمایهداری روبرو هستند.
رهبری دست راستی سندیکاها و برخی از رهبران اسماً چپ همچون ترمزی برای جنبش عمل کردهاند. به جای پشتیبانی از مبارزهای جدی، تسلیم شدهاند. این به کارفرمایان قدرت داده است و اعتماد به نفس طبقهی کارگر را تضعیف کرده است.
این جزوه تلاش میکند که به طور جدی به این مشکل پرداخته و به کارگرانی که دارای آگاهی طبقاتی بوده و به دنبال گریز از مصائب نظام سرمایهداری هستند راهی به جلو ارائه نماید.
نبردهایی جدی پیش روست. همچون جنگ، تاکتیک و استراتژی لازم است. برای دریافتن محتملترین سلسله رویدادها و آمادگی برای نبردهای آینده باید زحمت مطالعهی درسهای گذشته را به خود بدهیم. ما اکنون تاوان شکستها و خیانتهای گذشته را میدهیم.
طبقهی کارگر کشورهای مختلف سنتهای گوناگونی دارند که بازتاب دهندهی خصلتهای رشد تاریخی است. کارگران بریتانیایی در مقایسه با کارگران جنوب اروپا که دارای سنت قیام ناگهانی هستند، عموماً کندتر حرکت میکنند. اما همین که به حرکت درآیند، مصمم هستند.
جناح راست نمایندهی تمام منفیترین وجوه سنتهای کارگری بریتانیا است -که تمامش نوکرمآبانه، بزدلانه و جاهلانه است. آنها دائماً مبارزه برای پیشرفت تحت نظام سرمایهداری را هم تضعیف میکنند، چه رسد به مبارزه برای تغییر اجتماع.
مبارزهی طبقهی کارگر برای بهبود بخشیدن به بخت خود تحت سلطهی نظام سرمایهداری همچون مشقت سیزیف است که در اساطیر یونان باستان توصیف شده است؛ که تا ابد محکوم بود که سنگ گردی را به بالای تپه ببرد و شاهد آن باشد که سنگ باز به پایین بلغزد.
سندیکاها تشکیلات ابتدایی طبقهی کارگر هستند. آنها نطفهی اجتماع آینده درون اجتماع گذشتهاند. البته از آنجا که سازمانهای کارگری در درون جامعهی سرمایهداری وجود دارند، در معرض فشار طبقاتی بیگانه قرار دارند. این فشارها به شدت بر روی اقشار بالایی سنگینی کرده و اغلب منجر به انحطاط میشود.
در دورههای «عادی» آگاهی کارگران تحت تاثیر وزنهی سنت و روال قرار دارد. اما میلیونها مرد و زن از طریق تجربهشان در مبارزه، به درک نیاز به سرنگونی سرمایهداری و ایجاد جامعهی بیطبقه به عنوان تنها راه دستیابی به زندگی مناسب و آیندهای پررونق میرسند.
لنین نوشته است:«طبقهی کارگر به طور غریزی و خودجوش دموکراتیک است... در هر قدم کارگران با دشمن اصلی خود رو در رو میشوند: طبقهی سرمایهدار. در مبارزه با این دشمن، کارگر سوسیالیست میشود...» اینها سخنانی خردمندانه است. علیرغم تمام مسائل، طبقهی کارگر میل غریزی عمیقی برای تغییر جامعه دارد، گرچه ممکن است همواره بر آن آگاه نباشد. این از شرایط زندگی و تولید جمعی اجتماعی برمیخیزد.
طبقهی کارگر از طریق تجربهی مبارزهی جمعی به تدریج خود را به سطح درک نیاز به تغییر جامعه ارتقاء میبخشد. از یک طبقه «به خودی خود» به طبقهای «برای خود» تغییر میکند. این را میتوان در هر اعتصابی دید. مارکسیستها خود را بر مبنای این واقعیت قرار میدهند و تلاش میکنند که این گرایش را گسترش دهند و آن را به تجلی کامل برسانند. نقش مارکسیستها در سندیکاها این است که ارادهی ناآگاه طبقهی کارگر برای تغییر جامعه را آگاه سازند.
رویدادهای عظیمی پیش روی ماست. این همهچیز را وارونه خواهد کرد. در مبارزاتی که رخ میدهد، مبارزات سندیکایی به مبارزات انقلابی دگرگون خواهد شد. ما امیدواریم که این جزوهی مختصر در این امر حیاتی یاریرسان باشد.
راب سول
ژوئن ۲۰۱۸
درباره نویسنده:
راب سول سردبیر سیاسی دوهفتهنامهی «مطالبات سوسیالیستی» است. او یکی از نویسندگانی است که به طور مرتب برای وبسایت
marxist.com مینویسد. او بیش از پنجاه سال است که در جنبش مارکسیستی فعالیت داشته و به طور گستردهای دربارهی جنبش کارگری بریتانیا نوشته است. او نویسندهی دو کتاب «آلمان، از انقلاب تا ضدانقلاب» و «دربارهی نهضت کارگری: تاریخ سندیکاهای بریتانیا» و نیز نایب رئیس اتحادیهی ملی روزنامهنگاران در شاخه مرکز لندن است.
#ما_اهل_عقب_نشینی_نیستیم#زندانی_سیاسی_آزادی_باید_گردد✌🏽 #جوخه_های_رزمیتشکل فراگیر صدای آزادی و برابری از
#گیلان@tashakolefaragir1🔥#زن_زيويش_أزأیي#ایران_گورستان_پاسدارن_رژیم_جمهوری_اسلامی