مکانیسم تاریخ :
1/
تاریخ،،، تجلیگاه سرگذشت و هویت بشر است.
تاریخ،،، محملی است که روح مطلق درآن ترسیم میگردد.
تاریخ،،، بیان پیدایش، شکوفایی، زوال اقوام،
جوامع و ملل میباشد.
وقایع جزء ، فراموش میشوند،
اما وقایع مهم و مؤثر، عناصر
و اجزای تشکیل دهندۀ تاریخ هستند.
تاریخ،،، رسوبگاهی است که گذشته بشریت
درآن نقش میبندد. این گذشته،
چون لایه های و قشرهای متعدد،
پس از عبور از صافی زمان به کف مینشیند
و لایه های رسوبی را تشکیل میدهند
بسان میراثی میمانند، گرانبها،
که در انتظار اکتشاف،
و در انتظار فرصتی هستند،
تا هیبت پرمعنای خویش را،
با برشهایی شگفت انگیز، آشکار سازند.
تاریخ،،، در حقیقت، سیمای تحول
و شکل گیری فرهنگ، علم، هنر، فن، صنعت،
دین و مذهب میباشد.
تاریخ،،، بیان سیر تحولات و آشکار ساز
تکامل مناسبات اجتماعی است.
تاریخ،، آینه ای میباشد که روح جمعی ، قومی
و ملی درآن انعکاس مییابد.
شناخت روح قومی و ملی،
به شناخت ریشه ای روح زمان،
که بخشی مقطعی و گذرا
از روح جامع قومی و ملی است میانجامد .
تاریخ ضمنا" بازگو کننده اینست
که چگونه دولتهای کوچک، بزرگ
و امپراتوریها ، انسجام و قوام مییابند.
چگونه پدیدار میگردند،
سپس سقوط کرده و رو به زوال میروند
2/
تاریخ بشریت،،،
تنها نوع مکتوب و نگاشته شده آن نیست،
بلکه مجموعه ای زنده از آثار میباشد ،
که در هرسو ، سخنی دارد :
یک چرخ دنده ، یک قرقره ، یک ماشین ،
یک عمارت ، یک نقاشی روی دیواره غار و ...
همانقدر تاریخ هستند که مکتوبی از هرودوت
میتواند باشد.
تاریخ،،، دارای ماهییت و ارزشی است .
نگارش تاریخ، میتواند تنها به تذکره نویسی
و ظاهرنگاری ، خلاصه شود. به ثبت وقایع منفرد
و بی ارتباط باهم محدود گردد.
یا تلاشی باشد پویا ، با نگرشی تحلیل گرانه.
نگرشی باشد،،،
درجستجوی رابطه ها و پی کشف قانونمندیها.
این طبیعی است که نگارش تاریخ درهر حوزه زمانی ، با محدودیتهای متناوبی روبرو میباشد.
تاریخ نگار خواسته یا ناخواسته،
بین سیل عظیم حوادث و وقایع غرق میشود.
وی فرصت لازم نمییابد،
تا در پدیده های تودرتو، دیدی مسلط داشته باشد،
تا ارتباطات بین رویدادها را مکاشفه کند.
او بمانند فردی است مغروق در دریا،
یا سرگردان در جنگلی انبوه ، بادرختان بیشمار،
که قادر نیست ، مجموعه جنگل و ساختار جنگل را،
بادیدی حاکم ، بمانند کسی که از بلندای کوهساران نظاره میکند ، رؤیت نماید
از این نظر آیندگان، از امتیاز برتری برخوردارند . تحلیل گران بعدی، هرگاه ، کارمایه تاریخی را،
بدست پرلیاقت بینش بابصیرت و هوشیار سپارند،
واقع بینی را اساس کار خود قرار دهند،
و به ابزار فلسفی مسلح گردند.
شکی نخواهد بود که درک تاریخ ،
ارزشی خاص کسب خواهد کرد
3/
روح مطلق،،، درجریان تاریخ تجلی مینماید
و عقل در پی کشف آنست.
سنجشگری، تحلیل، قضاوت
(اما قضاوت بی غرضانه و عاری از تعصب)
و بینش جامع، به عقل کاوشگر،
نیروی ضروری را ارزانی میدارد ، تا نفوذ
در ماهییت حقایق، عملی گردد،
تا پلی سازمان یابد که طی عبور از آن
به درک سرشت تاریخ دست یافته شود.
تاریخ نگاری،،،
علمی ست بزرگ ، درپهنه اندوخته های بشر،
و تاریخ نگری یا تاریخ شناسی،
علمی ست مهمتر، که درصورت درک درست،
بزرگترین اموزش ها ، برای انسان،
امکانپذیر میگردد.
اینحال،،، تاریخ ، تجربه است و عقل ،
واسطۀ شناخت و محک آن.
زیر تابش نور عقل و در دستگاه فلسفه تاریخ،
کلیت و روح غالب بر وقایع ،
برانسان شکفته میگردد.
اما با تمام کوشش و تلاشی که عقل
برای شناخت زوایای تاریخ انجام میدهد،
بخش عمده ای از آن در پرده ابهام و معما،
باقی میماند :
تاریخ بسان مقبره ای می ماند، تاریک و کهن،
در دل خاک. با دالانهایی اسرارآمیز و تودرتو.
اشباح و مردگانی در عرصه های آن، موج خوران،
این سو و آن سو، درنوسانند
که دیگر بر هیچ حرکتی پاسخگو نمیباشند
https://t.center/tarnamaitarikhi