#حسابرسیدانش آموزی شلوغ و تلخ بود
نمره هایش زیر ده بودند و کم
یا که می خندید یا در خواب بود
از وجودش خسته بودم دم به دم
توی دفتر عاقبت گفتم به او:
ای وجودت شیطنت، کار تو رَم!
خسته ام کردی؛ چو فردا آمدی
با پدر جانت بیا اینجا تو هم
***
روزِ دیگر زود آمد مدرسه
بود بابایش شخیص و محترم
گفتم : آقا واقعا فرزندِ تو
مردم آزار است و بدجنس و ستم!
در کلاس درس لوس و بی ادب
یا که خوابید ه ست یا که داده لَم
آبروی آدمی را برد ه است
فحش هایی می دهد زیرشکم!
کرده ما را عاصی این فرزند تو
وا رهان ما را تو از این درد و غم
چونکه بابایش شنید این شِکوه ها
گفت با صدگونه سوگند و قَسَم:
«کرده در تادیب ایشان کوتهی
شب حسابِ مادرش را می رسم»!
#علیرضا_رضایی @seghani