ریا
کاش جای پینه نوری زیب رخسار تو بود
نقطه نون و قلم در پای پرگار تو بود
درلب و خال و خد و عطر سر گیسوی تو
شرحی ازحال دل و چشمان بیمار تو بود
زخمه بر تار دل ما می زند مژگان تو
کاش از صدق و صفا رنگی ز گفتار تو بود
گر چه از شهد کلامت کام شیرین داشتم
حیرتم از شیوه های تلخ رفتار تو بود
مثل راز سر به مهری ! درحجاب افتاده ای
بس تجلی های رنگینی ز پندار تو بود
غنچه لبخند بر لب ، ذکر و استغفار تو
بهر جذب مشتری در صحن بازار تو بود
این تقابل های تو در حین گفتار و عمل
جزئی از سرمایه های دین و دینار تو بود
کاش درسیمای هرکس،حرف دل عنوان شود
تا که می شد برملا سری که درکار تو بود
شعر :
#شاهد_سنقری@sonqoriha