" فضای مجازی "
درون تلگرام یک عصر پاییز
شدم عاشق به مهرویی دل انگیز
پروفایلش ز دل می بُرد آرام
نگاهش نافذ و ابروش خونریز
دو گونه اش بسان سیب لبنان
مژه ، ویرانگری چون قوم چنگیز
ز بس مست پروفایلش شدم که
نمودم عکس او را گردن آویز
خلاصه باهزاران حیله و فن
چتیدیم و بزد حرف دلاویز
گهی قلوه بدادم گاه او دل
گهی دعوت نمودم شهر نیریز
فقط چت بود و هی چت بود و هی چت
شدم شب زنده داری چون شباویز
نمودم روزی از او خواستگاری
چو گفتم که نه جهّازی و نه چیز
جوابم داد : من دختر نباشم
طلاقم داده یک سالیست پرویز
دوباره غیرتم گل کرد گفتم :
قبولت دارم حتی کودکت نیز
النگو ، سینه ریز و گوشواره
برایت میخرم محصول ساویز
به نامت میکنم شش دانگ خانه
زمین و بوستان و باغ و جالیز
رَویم از شهر تو تا مشهد و قم
به موج آبی اطراف شاندیز
نوشت ای مرد بس کن این سخن را
حقیقت تلخ باشد زود برخیز
فضای تلگرام آشفته باشد
حلالم کن ز من بنمای پرهیز
پیام آخرش دیدم تو گویی
سرم کوبیده شد بر سنگ قرنیز
پس از سالی چنین نامرد گفتا:
غضنفر هستم از اطراف تبریز
#سعیدرابعی🆔@sonqorlolar۸