نورِخدا...
پروانه ی پر سوخته ام،نورِکجایی؟
خود گو ،زمنِ خسته چرا،دور ،چرایی؟
صدشمع نشاندم،سرِهرکوچه وبرزَن
صدنذر ادا کرده ام اکنون،که بیایی
آدینه ام امروز،همه؛ رنگ جنون داشت
ای کاش که آهسته بیایی به نوایی
بگذشت سحر،ظهرو غروبم به جفا رفت
بی روی مَهَت،در دل من نیست،صفایی
ظلمت شدو؛شب آمدو،ازتوخبری نیست.!
یک گوشه ی چشمی برسان،نورِخدایی!
بازآی و،بکش دست براین زخمه ی دلها
مرهم نبود جز رخ تو؛ختمِ ولایی
ترسم به دوچشمم نرسد،نور جمالت
ترسم نخری!؟عشق مرا هیچ؛ بهایی.!
"ترسا"تویی و؛عاشقی و؛فال امیدت
در مذهب عشق وعاشقی،نیست رهایی
#رضا_امجدیان "ترسا"
شهریور۹۵،سنقر
@SONQORIHA