#بارانمستم دوباره ، مستم ، سر کن ترانه
بارانتا پیش من سفر کن زان بیکرانه
باراندستم بگیر و با خود تا کوچه ها ببر باز
پوسید تار و پودم در کنج خانه
باراناین کوچه یک زمانی میعادگاه ما بود
مانده است خاطراتم در کوچه یا نه
باران؟
آن لحظه های مستی ، آن روزگار شیرین
در دفتر دل ما ، شد جاودانه
بارانیک روز زیر
باران ، تا دیر وقت ماندم
تا آن یگانه آمد ، اما شبانه
بارانپیمانه نگاهم ، پر از شراب او شد
آنگه کشید آتش، از دل زبانه
باراناو شور در نگاهش ، من شعله در دلم بود
او سر به پیش آورد ، من نیز شانه
باراندر خلوتی شبانه ، چون ابر گریه کردیم
گاهی چو چشمه جاری ، گه دانه دانه ،
باراناین دست های خسته ، چتری برای او شد
باران چه رشک میبرد، در آن میانه
بارانگفتا که دیر وقت است گفتم که باز فردا....
تا خواستم بگویم او شد روانه
بارانتا چشم باز کردم بر روی شانه گویی
مرغی پریده باشد از کنج لانه
باراناو رفت و نغمه خوان باغ کسی دگر شد
نفرین بر این جدایی ، اف بر زمانه
باراندارم امید در دل ، شاید به شوق
#فاخرآن مرغ باز گردد، بر آشیانه
بارانشعر,
#علی_عمرانی ,,فاخر,,
82/8/11
⚜ کانال فرهنگی هنری سنقر
⚜@SONQORIHA 💯