در باب ملیگرایی:
۱) نظام جاعش را
ارتجاع سرخ (چپ)
و سیاه (اسلامگرایی) سر کار آورد، اما بدون عنصر/کاتالیزور سوم امکان نداشت بتواند ۴۰ سال روی پا بماند.
ملیگرایی رمانتیک
و غربستیز (
و گاه نژادپرستانه) همان عنصر کمکی سوم است که سر سر بزنگاه به یاری
#ارتجاع_سرخ_و_سیاه می رود تا رژیم را سر پا نگه دارد. بهانه اش هم البته «حفظ کیان کشور»
و «نگهبانی از ایران» است.
دقت کنید که این ملیگرایی رمانتیک عنصر اصلی در عناصر سهگانه نظام نیست. فقط کمکی است، نقش محلل را دارد، یک چیزی در مایه های سرود سرود «ای ایران» که دم انتخابات از صداوسیمای ج.ا. پخش می شود؛ یا چیزی در مایه های «ایران اسلامی»
و «میهن اسلامی» گفتن مجریان خنک صداوسیما.
محلل است بدین معنی که وقتی مصرفش به پایان رسید، پرتش می کنند ته گنجه تا دوباره لازم شود، یک چیزی در مایه های خود خود نهضت آزادی
و ملی-مذهبی/منقلی ها
و جبهه[ضد]ملی هایی که به بختیار پشت کردند
و با امامشان بیعت!
وقتی مصرفشان (یعنی جااندازی نظام) گذشت، از حلقه مرکزی نظام تبعید شدند به حاشیه قدرت. اما هرگز از قلعه نظام کامل بیرون انداخته نشدند تا در همان حاشیه نقش «خندق نظام» را داشته باشند. پس این از کمکی
و محلل بودن این ملیگرایی رمانتیک. اما برویم سر ماهیتش.
این ملیگرایی ماهیت ضدغربی دارد،
و اصلا از اینرو مطلوب نظام است. سمت
و سویی شیعی-صفوی
و سنیستیز دارد، پس باز برای نظام کارگشاست. به
#جاعش (جمهوری اسلامی عموم شیعیان) امکان می دهد که به هدف اصلی خود یعنی گسترش امپراتوری شیعی رنگ
و لعاب ملی بزند، مثلا کثافتکاری خود در سوریه
و یمن را تحت عنوان «ادامه بلندپروازیهای خسروپرویز
و ساسانیان» توجیه کند! بگذریم که ملیگرایان رمانتیک جاعش آنقدر ابلهند که نمی دانند از قضا همان بلندپروازیهای احمقانه خسروپرویز بود که منابع ساسانیان را تباه کرد
و زمینه را برای کشورگشایی اعراب در ایران فراهم آورد.
ملیگرایان رومانتیک شیفته تاریخ، بویژه تاریخ ایران هستند، اما اغلب همان را هم نخوانده اند، دستکم با دید انتقادی نخوانده اند.
این ملیگرایی یهودستیز هم هست. با یک افسانه افسانه پوریم می شود سرش را شیره مالید تا توجیه کننده
و «جاانداز» اسراییلستیزی هیستریک
و بیمارگونه جاعش شود.
از همه خندهدارتر، اگر لازم باشد، این ملیگرایی عربستیز هم می شود. این زمانها یادشان می رود که کل ماهیت شیعه
و
#جاعش بر پایه باور به «ژن خوب» در میان در یک خانواده (خاندان علی) از یک قبیله عرب (بنی هاشم) بنا شده، چنانکه با گزافهگویی
و غالیگری اعضای این خاندان را تا حد خدا بالا می برد
و حتی ادعا می کند که جهان برای پنج تن یا چهارده معصوم آفریده شده
😨 ادعاهایی که اکثریت مسلمانان
و اعراب جهان (سنیان) را به خنده می اندازد آری این ملیگرایی رومانتیک معجون شگفتیست که همزمان هم عربستیز است
و هم «ژن خوب» یک خاندان عرب را می پرستد!
پایان سخن آنکه، این ملیگرایی رومانتیک ماهیتا غیرمنطقی
و بیگانه ستیز
و نژادپرست است، چون بر این پایه احمقانه بنا شده که: ما (در فوتبال یا هرچه) از دیگران بهتریم. ال آنکه وطندوستی
و ملیگرایی لیبرال که در غرب (یا حتی دموکراسیهای پیشرفته شرق آسیا) حاکم است، اصلا بنایش این ادعای احمقانه نیست که ما همه چیز از همه بهتریم.
احتمالا هر کسی مادرش را بیش از هر کس دیگر در جهان دوست دارد، اما اگر ادعا کند که مادرش مهمترین
و دانشمندترین
و زیباترین
و هنرمندترین زن دنیاست، همه به او می خندیم
و دیوانه اش می خوانیم. ما مادرمان را دوست داریم چون ما را پرورانده
و به ما هویت داده
و کانون خانواده است، نه لزوما چون بهترین زن دنیاست.
این است تفاوت ملیگرایی رومانتیک کور
و نژادپرستانه با گونه لیبرال
و واقعگرایانه آن!