#روزی_که_امام_خندیدپسر
#حاجی_بخشی تعریف می کرد:
👇توی یکی از دیدارها که رزمنده ها خدمت امام رفته بودند من هم همراه پدرم بودم توی
#حسینیه_جماران مملو از جمعیت بود
#امام وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار میدادند و امام هم دستش رو برای
#رزمند_ها تکون میداد... امام روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هاش رو شروع کنه
#حاجی_بخشی از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن
ماشاالله...حزب الله
بسیجیها...حزب الله
سپاهیا...حزب الله
ارتشی ها ...حزب الله
و همه حسینیه به وجد اومد و امام عزیز هم از اون بالا به جمعیت نگاه میکرد.
حاجی گفت: کجا میرید... همه گفتند:
👇 #کربلاباکی میرید..
#روح_اللهحاجی گفت: مارم ببرید
همه یکصدا گفتند جا نداریم
اینجا بود امام بزرگوار شروع کردن خندیدن
و
حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش میکشید.
گفت آقاجان: ببین این جوونها من پیرمرد رو اذیت میکنند...
😜👌#کتاب-گلخندهای-آسمانی#ناصر-کاوه
دعوتید به کانال کتاب
👇https://t.center/nasserkaveh44Www.naserkaveh.com