🌹شب اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشیاش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعتهای خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. موقع نماز صبح، از خواب پرید. نقشههایم، نقشه بر آب شد. او خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانهی مامانم. مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. میخواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود…
سلام بر مردان مرد... سلام بر غیرت و رشادت، سلام بر معنای ایثار... سلام بر آنانی که بی محابا دل به دریا زدند... رنج و سختی کشیدند تا صبح عافیت ما، طلوع کند....
جانا هنرِ اهل وفا را مبر از یاد جانبازی مردان خدا را مبر از یاد آیین جوانمردی شیران سلحشور سرهای ز تن مانده جدا را مبر از یاد آنجا که شهیدان همگی شاهد عشقند جوشیدن خون شهدا را مبر از یاد...
▪️ ،هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ سالروز شهادت مظلومانه «محمدعلی رجایی»، رئیس جمهوری و «محمد جواد باهنر» ، نخست وزیر وقت،به همراه گروهی از اعضای هیات دولت در انفجار دفتر نخست وزیری است. این انفجار توسط گروهک تروریستی منافقین انجام شد.
▪️مطالعه زندگی و مرور خاطرات این دو شهید ( رئیس جمهوری و نخست وزیر وقت ایران) ، نشان از ایمان ، مردمداری ، دلسوزی و تلاش صادقانه آنها دارد.
▪️آنچه سبب شد یاد و خاطره این دو شهید در اذهان و افکار مردم باقی بماند ، آشنایی آنها با مشکلات مردم و تلاش های بی منت و خالصانه بود.
▪️شهیدان #رجایی_و_باهنر با توکل به خداوند متعال و بصیرت و دانش خود در مسیر ارتقا و پیشرفت ایران گام برداشتند و همین سبب شد به خاری در چشم دشمنان اسلام تبدیل شوند و در نهایت نقشه ترور این دو شخصیت ارزشمند توسط گروهک تروریستی منافقین طراحی شد.
شهید علی یوسفی آبکسری در تاریخ 1346/06/01 در روستای آبکسر ،بخش دودانگه واقع در شهرستان ساری چشم به جهان گشود .پدرش باباعلی نام داشت و شغل او کشاورزی بود.مادرش زهره غلام نژاد،خانه دار بود.علی اولین فرزند این خانواده ی متدین بود.
وی در کارهای کشاورزی در دشت و صحرا همواره کمک حال پدر بود و در کارهای خانه هم به مادرش کمک می کرد.سال پنجم ابتدایی در حالیکه در مدرسه ی شهید داداشی در روستای آبکسر مشغول تحصیل بود ،به خاطر مشکلات اقتصادی کسب علم را رها کرد.
وی نسبت به مسائل دینی و مذهبی بسیار معتقد بود.نمازش را اول وقت می خواند و روزه می گرفت.رفتارش با پدر و مادرش بسیار با احترام و مودبانه بود حتی با صدای بلند صحبت نمی کرد.
در ایام عزاداری در مراسم ها حضور داشت .ارادت زیادی به ائمه ی اطهار داشت.هرگاه مشکلی برایش پیش می آمد به آن ها متوسل می شد.مقید به حق الناس و مدافع حقوق دیگران بود.
وی عضو بسیج بود و در فعالیت ها حضور داشت.در دوران سربازی در تاریخ 1366/08/06 در منطقه ی هفت تپه از ناحیه ی ساق پای راست مجروح شد.
از تاریخ 1365/03/18 تا 1367/05/07 در منطقه فاو،شلمچه و هفت تپه در گردان زرهی خدمت کرد.در تاریخ 1367/05/07 در عملیات پدافندی در منطقه ی شلمچه شرکت کرد و شیمیایی شد و به شهادت رسید.
پیکر پاک و مطهر وی در تاریخ 1367/05/09 در گلزار شهدای روستای آبکسر (گلزار ماه زم) واقع در شهرستان ساری برای همیشه آرام گرفت.
🌹شب اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشیاش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعتهای خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. موقع نماز صبح، از خواب پرید. نقشههایم، نقشه بر آب شد. او خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانهی مامانم. مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. میخواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود…
" باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فداشدن محقق نمی شود حقیقتاً..."
سلام بر مردان مرد... سلام بر غیرت و رشادت، سلام بر معنای ایثار... سلام بر آنانی که بی محابا دل به دریا زدند... رنج و سختی کشیدند تا صبح عافیت ما، طلوع کند....