به نقل از بیتو شاعر و هنرمند اصفهانی:
حکایت واقعی که این روزها در
#ورزنه و
#شرق_اصفهان دهان به دهان نقل می شود
چند هفته پیش چهار نماینده از کشاورزان شرق اصفهان از امامت جماعت و جمعه اصفهان جناب آیت الله طباطبایی وقت می گیرند تا در رابطه با حق خودشان در مورد حق آبه ی شرق اصفهان صحبت کنند.
یکی از مردانی که نماینده کشاورزان بوده در مورد کتابی که شیخ بهایی سیصد و پنجاه سال پیش در مورد حق آب روستاییان شرق اصفهان نوشته اند توضیح میدهد و به جناب طباطبایی میگویند که بر اساس سند موجود در این کتاب حق آب زاینده رود متعلق به کشاورزان شرق اصفهان می باشد.
حضرت آیت الله هم به آنها می فرمایند:
شیخ بهایی به قول خودتان سیصد و پنجاه سال پیش این کتاب را نوشت و مرد و کتابش را هم با خودش برد.
یکی از خانم هایی که از طرف بانوان روستایی شرق اصفهان در جلسه حضور داشته به حضرت آیت الله می گوید:
بر اساس این صحبت شما
پیامبر اسلام هم هزار و چهارصد سال پیش کتابی نوشتند و فوت کردند.
حالا شما بعد از هزار و چهارصد سال چی از جون ما میخواهید که دست از سر ما بر نمی دارید؟!
بعد از این جواب قاطع که بر زبان آن زن جاری می شود آیت الله می گویند جمعه به مصلی بیایید تا در مورد آن صحبت کنم.
وقتی کشاورزان جمعه به نماز جمعه می آیند می بینند امام جماعت جمعه کس دیگری ست و حضرت آیت الله به تهران رفته اند .که ماجرای پشت کردن به امام جماعت پیش می آید که روایت تصویری آن را دیده اید.
کانال تفکرات یک شاعر
↙️@bitoiyat @bitoiyat👇شب نشینی هالو
@sh_n_hallooکانال اشعار
#هالو @mrhallo