شعر طنز #سید_مهدی_موسوی در #حلزون امروز من هاشمم! که کارگر کارخانهام با یک زن و چهار پسر، چند دخترِ.. بی اتّفاق خاص به جز مرگ مادرم بی هیچ عاشقانه و بی هیچ خاطره در مُردگی دائمی خود شناورم از ذرّههای زندهی خود کار میکشم تا شب، غرور له شده در کارخانهام تا صبح، پشت پنجره سیگار میکشم