https://t.center/sepidehdamTvنامه حامد اسماعیلیون برای تولد پریسا ...
.
پریسا جان!
تو سرزمین من بودی. گمت کردم. در تلوارههای کویرت سوختم. بر درختان هیرکانیات آویزانم کردند. در زاگرس خونینت آتشم زدند. در دریای مازندرانت غرقم کردند. در آن چشمهسارهای کهن، در مرغزارهای بکر، جفتِ شقایقهای کوهی... گمت کردم. تو فانوس دریایی من بودی. گمت کردم. خوردم به هر موج، زدم به هر صخره اما توفان قویتر از من بود.
پریسا جان،
ریرا را به مردم سپردم. یادت هست همیشه میگفتم او خواهد رفت و تو میمانی و من. تو میگفتی هرجا برود نزدیکش خواهم بود. میگفتم نمیشود، مگر ندیدی خودمان رها کردیم و آمدیم. میگفتی یکدانه بچه است مگر میشود، من نزدیکش خواهم بود. بگویمت که هستی، نزدیکش هستی و فقط من دور ماندهام. ریرا رفت تا با فیل صورتیاش، کتابهای تنتنش و داغی که بر دل ما گذاشت در خاطر مردم بماند. تو ماندی و من. همان که گفته بودم.
پریسا جان،
در روزی چون فردا سه نفری تولدت را جشن میگرفتیم. تولد آخرت را یادآوری نمیکنم. خاطرهای عمیقا شیرین بین من و شما دخترها باقی خواهد ماند. عکسهای آن، حکایت آن، طعم ناب لحظات از دست رفتهاش. نگفتم و نمیگویم. چون مدام کمتر نوشتم، از دست دادن امساک میآورد و دست خودم نبود. اول از نوشتن افتادم و حال از گفتن درمیمانم. زبان من بودی که به لکنت افتاد. پای من بودی که لنگ شد. با استخوانهای شکستهای که غلط جوش خوردهاند با زخمهای کهنهای که زقزق میکنند اینجا نشستهام. باور نمیکنی که حتا از نوشتن متنفر شدم چون آینده در آن نوشتهها بود و آینده بخت سیاه ما بود. خاصیت از دست دادن همین است. در روزی چون فردا شادترین مرد زمین بودم که تولدت میرسد و حالا منتظرم تا ناپیدا شوم. آن روز خواهد آمد، تا وقت رفتن به عهدم وفادارم و آرزو میکنم بعد از آن یا پیش از آن مردمان سرزمین مادری سزای ظالمان شرور و حاکمان ریاکار و فاسد را کف دستشان گذاشته باشند که جان تو یگانهترین مرا با بیرحمی گرفتند.
پریسا جان،
میبوسمت.
.
#تلویزیون_سپیده_دم #ایران_آگاه_آزاد_آباد #حامد_اسماعیلیون #پریسا_و_ریرا_اسماعیلیون #پرواز۷۵۲ #دادخواهی_حق_ماست #نه_به_جمهوری_اسلامی .