رسانه سپیده دم

#خاطرات_زندان
Канал
Новости и СМИ
Социальные сети
Другое
Персидский
Логотип телеграм канала رسانه سپیده دم
@sepidehdamTvПродвигать
1,82 тыс.
подписчиков
1,85 тыс.
фото
732
видео
1,72 тыс.
ссылок
. ارتباط با ادمین سپیده‌دم👇 T.me/sepidehdam_media_Admin اینستاگرام سپیده‌دم https://instagram.com/sepidehdam.media?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر سپیده.دم https://twitter.com/Sepidehdam_Tv?s=08 یوتوب https://youtube.com/channel/UCI7Jy5e7TEPLVYFs2gDrAEw
..
🟠 بازنشر گزارش اختصاصی اتاق خبر شبکه منوتو از نجات معجزه‌آسای مدیران رسانه سپیده‌دم از زندان امن‌العام بیروت

🟠 پایان فعالیت شبکه تلویزیونی منوتو همزمان شد با نجات مدیران رسانه سپیده‌دم از زندان امن‌العام بیروت و خروج از لبنان...
به این بهانه گزارش اختصاصی اتاق خبر منوتو از روایت نجات معجزه‌آسای سپیده حجامی و فرامرز کلانتری، مدیران رسانه سپیده‌دم، از دستان حزب‌الله لبنان را بازنشر می‌کنیم.
بازنشر این گزارش بهانه‌ایست برای قدردانی از حمایت همیشگی شبکه منوتو از ما...
سپاس ویژه از جناب علی پیرهادی گرامی که به محض باخبر شدن از ماجراهایی که از سر گذرانده‌ایم، ما را به تیم تهیه گزارش اتاق خبر معرفی کردند.
سپاس فراوان از مدیا مصور نازنین، پرتلاش و خستگی‌ناپذیر که با صبر و حوصله روایت ما را شنید و این گزارش اختصاصی را به بهترین شکل ممکن تهیه کرد.
سپاس از پنلیست‌های برنامه سمت‌نو، شیدا رضایی مهربان، فرانک جانِ سلیمانی، روناک فرجی گرامی، آرزو علی‌زلفی عزیز، آیه دریس گرامی و بهاره گلزاری عزیز که همواره به ما در تیم رسانه سپیده‌دم فرصت دادند از دریچه برنامه سمت‌نو ایده‌ها و نظرات‌مان را مطرح کنیم و با مخاطبان در میان بگذاریم.
و اگر که خواست، رضایت و اراده مدیران شبکه تلویزیونی منوتو، آقای کیوان عباسی و خانم مرجان عباسی عزیز نبود، هیچ کدام از این اتفاق‌ها نمی‌افتاد.
همانگونه که آقای #کیوان_عباسی در مستند #در_جستجوی_یک_رویا اشاره کردند، تعطیلی شبکه منوتو به معنای پایانِ کار نیست.
به امید بازگشت این تیم خلاق و موفق و به امید آزادی ایران... پاینده ایران


#رسانه_سپیده_دم
#سمتنو
#اتاق_خبر
#منوتو
#سپیده_حجامی
#فرامرز_کلانتری
#زندان_امن_العام_بیروت
#مدیا_مصور
#شیدا_رضایی
#فرانک_سلیمانی
#بهاره_گلزاری
#حمایت_کنیم
#مرجان_عباسی
#علی_پیرهادی
#زن_زندگی_آزادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_به_اعدام
#خاطرات_زندان
#قصه_های_زندان
#زندانیان_سیاسی_گمنام
#زندانیان_بی_عدالتی
#صدامونو_بشنوید
.
https://t.me/sepidehdamTv/2414
https://t.me/sepidehdamTv/1647

🟠 خاطره صبا ضامنی خواننده ترانه «بیزارم از دین شما» از زندان قرچک ورامین

صبا ضامنی خواننده و رقصنده که با ترانه «بیزارم از دین شما» شناخته شده است، خاطره‌ای از لحظه ورود به بخش قرنطینه زندان قرچک ورامین در حساب اینستاگرام خود منتشر کرده:

«هنوز توی بند اصلی نرفته بوديم، جايی بود به اسم قرنطينه، خود زندانيا بهش می‌گفتن هتل.
چند تا از زندانی‌ها فهميده بودن خواننده‌ام، اونجا خفتت می‌كنن و ته و توی جرمت رو در ميارن!
وكيل‌بند و چند تا ديگه از مسئولين قرنطينه كه خودشون هم از زندانی‌های قديمی بودن صدام كردن که برم توی اتاقشون، کسی جز خودشون اجازه نداشت بره توی اون اتاق، اتاقشون از بقيه جدا بود، ضبط و تلويزيون داشت، تخت‌هاش كمتر بود. از تزيين و نوع دوخت روی ملافه‌ها كه برای هر كس طرح متفاوت بود و وسايل شخصی معلوم بود كه جز حبس بالایی‌ها هستن.
نشوندنم همون كف زمين و برام چايی ريختن. با ذوق و لبخند بهم گفتن شنيديم خواننده‌ای، تا كسی حواسش نيست يكم برامون بخون…
گفتم: آخه اينجا؟ الان؟
يكيشون خنديد گفت: نه پس ميخوای وايسا بريم استوديوم آزادب برات اجراب افتخاري بذاريم! بقيه زدن زير خنده، منم خنديدم.
گفتم باشه ولي فقط يدونه
گفتن باشه
يك آن اومدم دستم رو ببرم سمت جيبم كه موبايلم رو در بيارم و طبق معمول هميشه كه شعری رو درست حفظ نيستم، گوگل كنم و چيزی براشون بخونم، يادم افتاد وسط قرنطينه زندان قرچك ورامين گوشي كجا بود! به روی خودم نيووردم
نمی‌خواستم فضا رو غمگين كنم، اولين چيزي كه به ذهنم رسيد تصنيف حزن انگيز "سرو آزاد" مشكاتيان بود.
خوندم: امشب همه غم‌های عالم را خبر كن
بنشين و با من گريه سر كن گريه سر كن
ای ميهن، ای انبوه اندوهانِ دیرین
ای چون دل من، ای خموش گریه آگین
در پرده‌های اشک پنهان، کرده بالین
ای میهن، ای داد…

وقتی تموم شد، متوجه شدم تمام مدت چشمام بسته بوده، شبیه به خواب رفتنی بود که وقتی بیدار می‌شی انتظار نداری اونجایی که هستی باشی، ولی بودم…
سرم رو بالا آوردم، دیدم همه دارن با بهت و اشک‌های جاری شده نگاهم می‌کنن، چیزی نگذشت که نگاهم به بیرون اتاق افتاد، دیدم خانوم‌های دیگه از اتاق‌ها بیرون اومدن و به تماشا وایسادن، بعضی روی زمین نشسته بودن و هنوز سرشون میون دستاشون بود و از تکون تکون دادن سرشون به نشونه غم و غبطه، معلوم بود حسابی با خاطرات‌شون گلاویز شدن.
چند ثانیه‌ای به سکوت گذشت، تا بالاخره یکیشون آروم و با بغض گفت دختر یه کاری کردی بعد از ۵ سال این بغض لامصب ترکید. و بعد از این جمله باز هم ترکید!

بهت زده بودم، این چه کاری بود من کردم؟! یادشون آوردم از اون چیزی که فکر می‌کنن بدبخت‌ترن!!
تا اینکه سکوت شکست و همه دست زدن!
عجب فضای عجیبی! من! وسط اینجا! زندان زنان! آواز “سرو آزاد” رو خوندم برای کسانی که شاید حالا حالاها طعم آزادی رو نچشن!
یکیشون که از بقیه پرانرژی‌تر و بی‌خیال‌تر به نظر می‌رسید با یه خنده عجیب باحال و لحن لاتی گفت: بسه دیگه آبغوره گرفتن یه چیز شاد بخون حال کنیم!
شاید اگر حالت عادی بود بهم برمی‌خورد، ولی باعث شد به خودم بیام، الان وقتش بود همون چیزی که همیشه رسالتم بود در موسیقی و خوانندگی رو ادا کنم. از بچگی همیشه مامان آخر مهمونیا میخوندش، و همه رو به رقص وا میداشت:
اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
بارِ دلِ مجنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی ها لیلی ها لیلی ها لیلی ها لیلی…
همه پا شدن به رقص… چهره‌ها بشاش شده بود، اشک‌ها جاشونو دادن به خنده!
همون لحظه بود که خودم اشک‌هام جاری شد… می‌خندیدم و می‌خوندم و گریه می‌کردم.
صحنه خیلی عجیبی بود! می‌رقصیدن ولی می‌دونستم دل همه‌شون خونِ!
با خودم گفتم همینه! این وظیفه انسانی و رسالت زندگی تو هست! که به انسان‌ها شادی بدی، حس خوب تزریق کنی، باعث بشی خودشون رو دوست داشته باشن!
درسته تنم در بند بود، ولی هیچ‌وقت! هیچ‌وقت! هیچ‌وقت تفکراتم رو، صدام رو نتونستن حبس کنن! حتی از لای میله‌های زنگ زده زندان چرک و غمزده شون هم آوازم رو سر دادم… و همه رو رقصوندم ،به خوشی، به آزادی…
به امید ایران آزادمون که حق اول و آخر همه مونه🤍
.
#رسانه_سپیده_دم
#قصه_های_زندان
#خاطرات_زندان
#صبا_ضامنی
#بیزارم_از_دین_شما_نفرین_به_آیین_شما
#سالگرد_مهسا
.