Semnan_joii🎓

#ساعت
Канал
Образование
Новости и СМИ
Социальные сети
Юмор и развлечения
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала Semnan_joii🎓
@semnan_joiiПродвигать
8,3 тыс.
подписчиков
10,8 тыс.
фото
910
видео
2,87 тыс.
ссылок
• سمنان جویی | رسانه‌ای برای دانشجویان سمنان • ارتباط با ما: @semnan_unii • نیازمندی های دانشجویی: @niazmandi_daneshjoii_sem • اینستاگرام: Instagram.com/semnan__joii • ارزشیابی اساتید @arzeshyabi_asatid
✳️ طرح سنجش برند کارفرمایی شرکت همکاران سیستم

🔻 #همکاران_سیستم با هدف شناسایی ادراکات و نظرات بازار کار از #برند_کارفرمایی خود و همچنین شناخت انتظارات از محیط کار پرسش‌نامه زیر را طراحی کرده است.

▫️ با شرکت در این نظرسنجی، در قرعه‌کشی سه #ساعت_هوشمند شرکت کنید. لینک نطرسنجی: 👇

https://survey.prsln.ir/s/orJr6NY/?utm_source=telegram&utm_medium=semnan&utm_campaign=Brand
🍉یک دقیقه بیشتر بخندید 😂،
🍉یک دقیقه بیشتر عاشق باشید😍،
🍉یک دقیقه بیشتر لذت ببرید🤗
😍دریلدای وی آی پی 98😍

🌐

💠میزبانی شما در بلندترین شب سال افتخار ماست💠
با اجرای برنامه های شاد و متفاوت از هنرمندان کشوری

💢یلدا را برایتان خاطره ساز خواهیم کرد💢

#هنرمندی:
🎬بااجرای متفاوت مجری برتر کشور آقای مهدی رضایی
🎹با اجرای موسیقی و برنامه های شاد
🎭🤹‍♂️اجرا کمدین محبوب مازندران چابک دوست داشتنی
📯🎺🥁موسیقی محلی و رقص چوب محلی وکلی برنامه های متنوع

#بخش ویژه :
🎊🎉قرعه کشی تور های مسافرتی در انتهای برنامه
و کلی مسابقه های فان وجذاب
#عکاسی یادگاری

پذیرایی 🍉🍖🥐🍰☕️🍓
#میوه های شب یلدا
#شیرینی جات شب یلدا
#نوشیدنی گرم
🍢#شام چلو جوجه کباب

💽ارسال کلیپ مراسم بعد از تدوین و آماده سازی هدیه مخصوص به مهمانان محترم
💽
📆#تاریخ برگزاری:جمعه »98/09/29
🕕#ساعت پذیرش: 19:30
🕖#شروع برنامه 20
🕛#پایان برنامه 23:00
#محل اجرا باغ تالار


📲 09127317707

💸 89000تومان


❗️لازم به ذکر هست محیط سرپوشیده می باشد.
❗️ظرفیت برنامه کاملا محدود می باشد هرچه سریع تر نسبت به رزرو اقدام نمائید
❗️روز برنامه جمعه در نظر گرفته شده تا همه دوستان عزیز بتوانند در برنامه های شخصی خود حضور داشته باشن
#عکس_شماره_هجده
اندر حکایات شب امتحان فیزیک ۱
وقتی شب امتحان یادت میوفته اگه نمره نیاری مشروطی و دوستت یهویی در حال مناجات با خواب و خیال ازت عکس میگیره😂

فرهیختگان بلوک ۱
#خسته_طور
#ساعت_۲:۴۵_بامداد
#ساعت_عاشقی :

کسی چه میداند
شاید زمین تازه بیدار شده
از خیالاتی که دیوانه اش کرده بود
اصلا کسی نمیداند
شاید زمین عُمری ساکت ، به دری زُل زده بود که آن شب فهمید هیچ معشوقه ای قصدِ آمدن ، ندارد
نمیدانم
شاید از خیالاتی بیرون آمد که از آنَش نبودند
یا معشوقه اش را دید که اینگونه وجودش لرزید
شاید خاطراتش بود که هُری تکانش داد
شاید قلبش بود که لرزاندَش
و روی زانو فرودَش آورد
کسی چه میداند
شاید زمین معشوقه اش را دید
که اینگونه لرزید...

#شکیبا_سیاسرانی
#ساعت_عاشقی :

@semnan_joii
+حالا که همه چیز بِینمون تموم شده،
بیا دوستِ معمولی باشیم

_دوست معمولی چجوری میشه؟
آهان وایسا خودم بگم
یعنی دیگه از این به بعد قرار نیست صبح زود تا از خواب بیدار شدی پیام بدی صبح بخیرمو نگی پامو از خونه نمیذارم بیرون...بعدشم انقدر زنگ بزنی که خواب از سَرَم بِپَره...!
شاید حول و حوش ساعت ده پیام بدی: سلام، من فلان جام آدرسشو بلد نیستم...کمکم میکنی؟
بعدشم قرار نیست من پنج دقیقه بعد با موتور بیام اونجا و غافلگیرت کنم و ببرم برسونمت و دو ساعتم وایسم کارِت تموم شه که بعدش بریم جیگر بزنیم و گازِ دوغو بگیرم رو موهات...!
همون یه جواب باید بدم که بلد نیستم ،
ببخشید....خب دوست معمولی ایم دیگه!!
دوستای معمولی با هم بیرونم میرن درسته؟
آره خب طبیعتا میرن دیگه!
مثلا وقتی با بچه ها رفتیم بیرون ، سردت شد قرار نیست دستتو بکنی تو جیب من...بعدم هی بگی، ها کن تو گوشم، یخ کردم...!
.
+بس کن
.
_نه نه وایسا
دارم فکر میکنم احتمال داره دقیقا همون موقع که دوستِ معمولی ایم و با هم رفتیم سینما تلفنت زنگ بخوره، لپات گل بندازه و بلند شی از جمع بری بیرون!
.
+تمومش کن
.
_چیه خب؟
دوست معمولی ایم دیگه...
از شنیدنش اذیت میشی ؟
خب دارم برات میگم که دوست معمولی چه شکلیه...
که قراره باشی و نباشی
که قراره آخر شب آنلاین باشیم اما بدون شب بخیر بخوابیم!
که قراره وقتی پیام دادی نَپَرم رو گوشی و ذوق نکنم....اصلا ده دقیقه بعد پیامتو بخونم !
که قراره از اولویت خارج بشی !
بزار یه چیزی بهت بگم
تو برای من یا باید صفر باشی یا صد !
اینو بُکُن تو گوشِت که عشق وسط نداره....اگه داشت یعنی بازیه....مثل دل دادن قلوه گرفتنای امروزی...که آخرشم میشن دوست معمولی...همون چیزی که تو میگی!
راستش حالم از دنیایی که توش زندگی میکنی به هم میخوره!
درسته تو زرد از آب در اومدی اما من واسه لحظات زندگیم....واسه خاطراتی که با تو رقم خورد احترام قائلم!
برو بذار بیشتر از این تأسف نخورم واسه انتخابم!

👤علی سلطانی

#ساعت_عاشقی :

@semnan_joii
بعد از چند وقت قهر کردن یک شب جوابم را داد ..
حرف زدنش خیلی وقت بود که تغییر کرده بود،
کنایه و تیکه می‌انداخت ..
ادمی را که میگفت همه‌ی دنیایش هست با دیگران مقایسه میکرد
از این عادت‌ها نداشت؛
کسی زیرپایش نشسته بود
من را نمیخواست دنبال بهانه بود!!

• محمد خسروابادی
#ساعت_عاشقی :

@semnan_joii
😢👌
از سینما زدیم بیرون
دیر وقت بود و به رسم عادت یک ساعتی بازیِ مان گرفت.
بداهه دیالوگ میگفتیم و دعوا میکردیم و میخندیدیم و داد میکشیدیم.
پایان بازی هایمان هم همیشه باز بود.
سرخوشانه چرخ میخوردیم که ساعت از سه بامداد گذشت و چیزی به اذان نمانده بود.
گرسنگی به استخوان رسیده بود و با این وضع نمیشد روزه گرفت!
در چرخ خوردن و بازی کردنمان جغرافیا را از دست داده و سر از جنوب تهران درآوردیم!
اهل کله پاچه که نبود اما یادم آمد آن نزدیکی ها یک فلافلی هست که تا سحر باز است.
پایان بازی را باز رها کردیم و سراسیمه زدیم به فلافلی.
با هم که بودیم اشتها از سرو کولمان بالا میرفت و هر دو دو نونه سفارش دادیم با نوشابه ی شیشه ای تگری!
صاحب فلافلی من را میشناخت و گفت خیارشور نذارم؟!
خواستم بگویم نه که گفت بذارید آقا خیارشورارو من میخورم... .
هر چه گفتم تشنه ات میشود قبول نکرد که نکرد!
خلاصه همه ی خیارشورها را خورد و فردا هم که داشت از تشنگی تلف میشد هی زنگ میزد به من و میگفت حرف بزن!
گفتم خب تشنه ات شده جانم چرا به من زنگ میزنی؟!
میگفت با تو که حرف میزنم دهنم آب میفتد برای بوسیدن ات! و تشنگی ام رفع میشود...اصلا گوجه سبز منی...لواشک منی!
.
.
زل زدم به میز و دارم همه ی آن شب را دوره میکنم!از سینما که زدم بیرون تنها ولی با تو داشتم دعوا میکردم و میخندیدم و داد میزدم که سر از این فلافلی در آوردم! دوره کردم آن شب را و به گوجه سبز منی که رسیدم خنده ام گرفت! به خودم که آمدم صاحب فلافلی داشت برای چندمین بار میگفت
اقا بالاخره خیارشور بذارم یا نه!؟
گفتم نه آقا نذار!
حساب کردم و لب نزدم و آمدم بیرون.
فردا هم بدون سحری روزه میگیرم!
مثل دیشب که دیدم ساعت سه و نیم را رد کرده و تلگرامت آنلاین است و دلم لرزید و هیچ چیز از گلویم پایین نرفت.
مثل پریشب که خوابت را میدیدم و اصلا بیدار نشدم
مثل پس پریشب که یاد چت کردنمان تا خود سحر افتادم و ... .
فردا هم بی سحری روزه میگیرم.
اما جان مادرت تو به این حرف ها گوش نکن.
تشنه ات که شد زنگ بزن!
گر چه کمی تلخم ! اما هنوز هم میتوانم گوجه سبزت باشم!! و دهانت برای بوسه هایم آب بیفتد!
البته اگر
طعم دهانت عوض نشده باشد!
@semnan_joii
#علی_سلطانی
#ساعت_عاشقی :
گاهی اوقات آدم یه چیزی رو "دوست" داره، مثلا رنگ قرمز رو "دوست" داره،
گیتار "دوست" داره،
قیمه "دوست" داره،
شنا کردن رو "دوست" داره.
یه وقتی هم هست که آدم یه چیزی رو "خیلی دوست "داره،
مثلا خونوادش رو "خیلی دوست" داره،
رفیق صمیمیشو "خیلی دوست" داره،
کتاب خوندن رو "خیلی دوست" داره!
اما یه موقع هایی هست،
که آدم یه چیزی رو اونقدر دوست داره
که توی اون دو دسته ی قبلی نمیشه بهش جایی داد،
اصلا نمیشه اسمشو "دوست داشتن" گذاشت.
همین موقع ها که آدم یدفعه بدون اینکه متوجه بشه
به سمت اون چیز تغییر میکنه
و خم میشه،
بدون اینکه متوجه بشه میبینه
که بدون اون چیز نمیتونه زندگی کنه!
اصلا انگار یه جور جادوی قدیمی خیلی قوی باشه،
همونا که کنترل آدم رو به دست میگیره
و خودت هم خوشت میاد که کنترل بشی!
یه جور حس عجیب و غریبی که بعضیا بهش میگن عشق،
بعضیا هم میگن از همین خرافاتی که توی فیلم های رومانتیک هست!
چجوری دوستت دارم؟
همین مدل آخری!
#ساعت_عاشقی :

@semnan_joii 🙊
آدمش را که پیدا کردید
همه را کنار بزنید و برایش جا باز کنید
مغز و قلبتان را از همه چیز خالی کنید
و هیچ ترازویی برای مقایسه باقی نگذارید!
آنوقت اجازه بدهید
اجازه بدهید به چشم هایتان خیره شود
اجازه بدهید دستانتان را ببوسد
اجازه بدهید هرچقدر که دلش میخواهد،شما را به آغوش بگیرد.
اجازه بدهید پشت بند حرف هایتان ذوق کند،بگوید الهی بمیرم،الهی دورت بگردم و...

باور کنید،بی آنکه بفهمید وابسته میشوید
و عشق دوباره جان میگیرد!

زندگی زیست است؛ نه فیزیک و ریاضی که انقدر قاعده وعددو ماشین حسابی اش کرده اید!

[حامد رجب‌پور]

#ساعت_عاشقی :

@semnan_joii ❤️ 🙊
كيه جز من كه بتونه با يه جمله، بهترين روزِ تو رو بهت زَهْر كنه؟
كيه جز من كه بِدونه كدوم لباسِتو بيشتر از همه دوست دارى، بعد واسه اينكه لَجِت دراد يَقَتو رُژى كنه؟
كيه جز من كه بدونه روى كى حساسى، بعد واسه اينكه حِرصيت كنه بره با همون رفيقِ رفيق بشه؟
كيه جز من كه هِى باهات لج كنه، بحث كنه، جيغ بكشه، دعوا كنه چون منتظرِ شنيدنِ قربون صدقه هاته...
كيه جز من كه بِدونه پُشتِ اون اخماى ترسناكِت،
چه پسر بچه ى لوسِ غرغرويى قايم شده؟...
خودِتو ازم نگير، منو هُل نده،
منو هُل نده من نميخوام برم!
من جايى نميرم.
همينجا ميمونم كنج همين چهارديواريه امنِ قلبت
آخه لجبازِ من! تنها چيزى كه واقعاً توى اين دنياى لعنتى دارم تويى
تنها چيزى كه ميخوام تويى!
خودِتو بهم پس بده...
#ساعت_عاشقی :

@semnan_joii ❤️ 🙊
+بهم بگو دوستم داری....
تو که نمیدونی چه شبایی با بغض و حسرتِ شنیدن این جمله با صدایِ تو سر کردم،
تو که نمیدونی چه روزایی وقتی دوستت دارم گفتنای دیگرانو دیدم گفتم کاش منم بشنوم یه بار این جملرو اونم از زبونِ اونی که میخوام،
تو که نمیدونی فکر اینکه اگه دوستم داشت لااقل یه بار میگفت چیکار میکنه با دنیایِ من...
_من بهت گفتم،
وقتایی که خوب نیستی و محکم بغلت میکنم،
وقتایی که میبینمت و تندی یه بوسِ محکم میکارم رو گونت،
وقتایی که یهو عکستو میفرستم و قربون صدقت میرم،
وقتایی که مریضی و هر پنج دقیقه حالتو میپرسم،
وقتایی که موقع رد شدن از خیابون محکم دستتو میگیرم و خودم سمتِ ماشینا وایمیستم...
من بهت گفتم دوستت دارم ولی تو ندیدی،نفهمیدی اصلا
وگرنه من یه بار نه هزار بار گفتم...
+وقتی میخوای به من دوستت دارم بگی
فکر کن با یه آدم که از هیچی سردر نمیاره و هیچی نمیفهمه و از قضا چشاشم نمیبیه طرفی...
بیا درِ گوشم بگو دوستم داری...
من جز همه کارات که رنگ و بویِ دوست داشتن داره به شنیدن حروفِ دوستت دارم کنارِ گوشم،
به نفسات که از بس نزدیکی گرمیشو حس میکنم،
به صدات که موقع گفتن اون جمله یه کوچولو میلرزه بدجور محتاجم...

#ساعت_عاشقی :

@semnan_joii ❤️🙊
❤️❤️:❤️❤️
کوچک که بودم مادرم شکلات هارا طبقه اول کابینت
گذاشته بود که دستانم به آنها نرسد..
کم کم که دستم به شکلات ها رسید
مادرم جایشان را عوض کرد وگذاشت
طبقه دوم کابینت..
یک روز چهارپایه را گذاشتم و رفتم بالای آن و دستم رسید..
از فردای آن روز مادرم شکلات هارا
بالای یخچال گذاشت..
چند روز بعد که کسی درخانه نبود
چهارپایه را گذاشتم اول رفتم روی کابینت و بعد دستم را دراز کردم که
یک دفعه وسط آشپزخانه افتادم ...
دکتر گفت پایم از چند جا شکسته
و ممکن است چند سالی موقع راه رفتن لنگ بزنم..
خانه که آمدیم مادرم گریه کرد
رفت و شکلات هارا از بالای یخچال آورد و درون ظرفی ریخت و جلوی من گذاشت.
اما...
من دیگر شکلات دوس نداشتم و بدم میامد.. .

خواستم بگم اگه الان نگی دوستم داری فردا هم دیره،
اونقدر دیر که
دیگه از هر چی"دوست داشتن"
بدم میاد.. :-)
@semnan_joii
#ساعت_عاشقی
نامش را گذاشته اند ساعت عاشقی
ساعت گریز از دلم را میگویم
ساعت عاشقی را شب زندگان میفهمند همان ها که دست ب قلم میشوند و ....
ساعت ها میگذرد...
به خودت می آیی و مگر حال دلت نوشتنیست؟...
مگر حالت را میفهمند؟
میگویند ساعت عاشقی را باید از تو نوشت
تک بیت میماند برای حال من
گفتند از تو شعر بخوانم٬ تعجب است!!!
توصیف کوه را به غباری سپرده اند
#ساعت_عاشقی_0:0
#a_a
مثلا بگویی
میشود امروز من موهایت را شانه کنم؟
چشمانم از شوق برق بزند و با کمالِ میل درخواستت را قبول کنم!
مثلا موهایم را عاشقانه شانه بزنی،
ببافی و آغشته به عطر دستانت کنی...
مثلا دلم غنج برود برایت ،
مثلا موهایم را مدام بو بکشم...
مثلا حسِ خوشبختی بهم دست بدهد!
عزیزم،
میشود موهایم را تو برایم ببافی؟
من موهایم را برای گم شدن بین دستانِ تو
به این قد رسانده ام!
#ساعت_عاشقی :
بیا از این مردهایی باش
که کلیدشان همیشه یادشان می رود
که من هر روز مجبور شوم در را باز کنم و زیر لب غر بزنم: حواس پرت.
و بی توجه به اخم های من صدای خنده ات تمام خانه کوچکمان را بگیرد
از همان مردهایی باش، که دلم برای صدایش تنگ شود که خودم را بچپانم در بغلش و آماده شنیدنش شوم
از همان هایی که حال بد آدم را از نگاهشان می خوانند
که برای آرام کردنم دلیل و منطق را کنار بگذاری، و لجبازی هایم را خریدار باشی
قبل از هرچیز رفیق و همراه من باشی
اصلا این ها را فراموش کن
ببین جان من
تو هرطور که می خواهی باش، اما باش
با همین اخم همیشگی و غرور مردانه ات
همین جذبه و نامهربانی ات
فقط از همان مردهایی باش که هستند،
که بودن را بلدند...!!
@semnan_joii
#ساعت_عاشقی_00:00
مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا میخوابیدم. دختر های زیادی می آمدند و میرفتند اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت...
وقتی بدون اینکه مِنو را نگاه کند ، سفارش "لته آیریش کرم" داد ، یعنی فرق داشت!
همان همیشگیِ من را میخواست
همیشگی ام به وقت تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم ، رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
موهای تاب خورده اش را از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
ساده بود... ساده شبیه زنهایی که در داستانهای محمود دولت آبادی دل میبرند!
باید چشمانش را میدیدم اما سرش را بالا نمی آورد.

همه را صدا میکردم قهوه شان را ببرند اما قهوه این یکی را خودم بردم.
*داشت شاملو میخواند و بدون اینکه سرش بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه...!*
باید چشمانش را میدیدم...
گفتم ببخشید خانوم؟
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم اما...
اما چشمان قهوه ای روشن و سبزه ی صورتش همراه با مژه هایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت ، طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت و من هم برگشتم و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی تا لو برود چقدر دست و پایم را گم کرده ام.

از فردا یک تخته سياه گذاشتم گوشه ای از کافه و شعرهای شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعر ها را میخواند و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی ، تا بیشتر ببینمت و دل از دلم برود...
شعرهای شاملو به مِنوی کافه هم کشید و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند ، من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم عاشقش میشدم و یادم رفته بود که باید تا یک ماه دیگر برگردم به شهرستان و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج عمل مادرم کنم...
داشتم میشدم که نه ، عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها! یادم رفته بود باید آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم...
این یک ماه رویایی هم با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لته آیریش میخورد ، تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!

مدتی بعد شنیدم بعد از رفتنم مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره و قهوه اش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته...
یک ترم بعد هم دانشگاهش را کلا عوض کرده بود!

عشق همین است...
آدم ها می روند تا بمانند...!
گاهی به آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
@semnam_joii
#ساعت_عاشقی:
یک ساعت تاریکی به مناسبت روز جهانیِ #ساعت_زمین "خاموشی وسائل برقی غیر ضروری شنبه 5 فروردین از ساعت 20:30-21:30 "
#Iran
#Earth_Hour 2017

__________
💯کانال دانشگاه‌های سمنان🎓👌👇
@semnan_joii
دوست داشتن زوری نیست، اختیاری ست ...
اِداری هم نیست.
ساعت کار ندارد، شبانه روزی‌ست ...
خواب و خوراک نمی‌شناسد ...
شوخی نیست، جدی هم نیست!
یک بازی ست که بَلد بودن و قاعده‌ی خودش را خودش تعیین می‌کند.
دوست داشتن یا هست یا نیست!
حدِ وسط ندارد ..
واقعی دوست بدارید
#ساعت_عاشقی
❤️❤️:❤️❤️
در فرجه ها گاهی به تو که فکر می کردم
رنگ چشمانت به درسم غالبیت داشت
گفتی که حرفِ عاشقانه مالِ بعد از ترم
انگار درس و مشق هایت ارجحیت داشت
@semnan_joi
#ساعت_عاشقی ❤️
 
هیچگاه کسی را
معطل دوست داشتن های دمِ دستی خود نکنید!
اگر فکر می کنید عاشق کسی هستید
باید تا آخرین لحظه زندگیتان را با او تصور کرده باشید.
باید به خاطرِ او
شب و روزتان بهم بخورد،
باید هیچکس را جز او نبینید...
اگر اینگونه نبودید،
او و خودتان را معطلِ عشق نکنید،
این احساسات گذرا اسمَش عشق نیست.
اگر عشق را نمی فهمید، عاشقی نکنید...

#ساعت_عاشقی
:
Ещё