🚩 گروه تبادل مهر 📝 فهرستی از بهترین کانالهای ادبی، هنری، تاریخی ، روانشناسی، آموزشی، ورزشی، سرگرمی و اطلاعات عمومی تلگرام را تقدیم میکند. 📌فقط کافیست این فولدر و 👇 ابتدا Add کنید و بعد در تلگرام خود ذخیره کنید.
هنگامی که دستِ روزگار، سنگین و شب بیآواز است، زمانِ عشق ورزیدن و اعتماد است. و چه سبُک است دستِ روزگار، و چه پر آواز است شب، هنگامی که آدمی عشق میورزد و به همگان اعتماد دارد.
° ✍هوا سرد شده و رد سوزی زمستانی از لای هر درزی میوزد....سوزی که مرا به یاد درد نوپدیدی به اسم "اتوبوس خوابی" میاندازد که خیالش هم خواب از چشم آدم میدزدد....شاید بارها پیش آمده از فرط خستگی در اتوبوس خوابمان برده و ایستگاه مقصد را رد کرده باشیم، اما وقتی خود اتوبوس، "ایستگاه مقصد" باشد، خوابیدن در آن عذاب الیم یک تراژدیست....خوابی تلخ....فروکاستن زندگی به زنده ماندن....وقتی بدنه اتوبوس به خانه و صندلیهایش به اتاق خواب بدل شود، اینجا نه دیگر خانه است نه اتوبوس، خودِ خودِ کابوس است!...و من به این فکر میکنم اتوبوس خوابها، چند بار خواب خانه دیدهاند؟!
صدها و هزاران آدم متعصب هستند که خیال میکنند راهِ درست فقط یکی است، و آن هم همان است که آنها میدانند. بله، همین خیالهاست که زندگیِ ما را به لجن و کثافت کشیده.
شعر، زائیده بروز حالتی ذهنی است برای انسان در محیطی از طبیعت؛ به این معنی که به شاعر حالتی دست میدهد که در نتیجه آن، او با اشیاء محیط خود و با انسان ها نوعی رابطهی ذهنی پیدا میکند و این رابطه، به نوبهی خود، رابطهای روحی است که در آن اشیاء، حالت مطلقا فیزیکی و مادی خود را از دست میدهند و در واقع، بخشی از احساس و اندیشهی شاعر را به عاریه میگیرند. و اما شاعر کسی است که با رسوخ دادن شعور معنوی خود در اشیاء، دست به کشف خود در محیط زیست میزند، در اینجا برهنگی یکپارچهی روح در جریان ماده به چشم میخورد و جهان ماده در آئینه روح بشر انعکاس مییابد. اشیاء، روحی مثابه روح آدمی پیدا میکنند و در نتیجه، چون او زبان باز میکنند وصاحب اندیشه و احساس میشوند و این اندیشه و احساس را در قالب واژه هایی که از میان تمام موجودات، در انحصار مطلق انسان، به ویژه شاعر است میریزند. شاعر به وسیله قدرت تخیل و تصور خود و با اشتیاق و انگیزهای درونی برای کشف و جست و جو، ناگهان میبیند که اشیاء به شکل او در آمدهاند. شاعر، خود را در وجود اشیاء و اشیاء را در وجود خود میبیند و روابط خود را به وسیله کلمات توجیه میکند. شاعر اگر طبیعت را نپسندد و یا در واقع پایانی شوم برای زندگی خود در چارچوبهی طبیعت ببیند، علیه آن خودآگاه و ناخودآگاه اقدام میکند و اگر در محیط یا اجتماعی خود را مقید و محدود و ارزشهای همیشگی انسانی را رو به زوال ببیند؛ به ضد آنها به پا میخیزد و اگر در انسان شرارتی سراغ کند که منبعی غیر انسانی داشته باشد، با آن ستیز میکند و اساس بازآفرینی در همین جدال و ستیز است و در همین اشتیاق به فرجام دادن طرحی نو؛ از نظر طبیعی ایجاد طبیعتی بهتر، از نظر اجتماعی، ایجاد اجتماعی بهتر و از نظر انسانی، ایجاد انسانی برتر، و تنها وسیلهای که شاعر برای انجام چنین مهمی در اختیار دارد، واژه است و واژه هم وسیلهای شعری است و هم هدف شعر.
در باغها بعضی درختهای میانسال سالهاست که میگریند زیرا که آشیان چلچلههاشان را توفان ربوده است من گفتهام که شمعهای جوان را دور درختها روشن کنند نام درختهای میانسال را نام تمام چلچلهها را ...