*دلنوشته ای برای اردوی جهادی*"بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم"
«وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» سوره عنکبوت آیه۶۹
باتدبر در این آیه میتوان گفت؛هدایت بعد از
جهاد است، نه بدون آن یا حتی قبل از آن. اردوی جهادی باعث شد از چهارچوب تمایلات نفسانی خود پرواز کنم و خود را همسطح و همسنگر با فرشتگان زمینی بیابم که تا قبل از این تجربه نشده بود. فرشتگانی که هم درس خواندنشان آمیخته به عشق بود، هم شیطنت هایشان.
من خویش را در مسیرجهاد یافتم هرچند در نقش یک معلم تربیتی و راهنما بودم اما در آن فضای آکنده از عشق در کنارشاگردان قد و نیم قدّم من نیز کودک شده بودم و کودک درون خودم را به گونه ای تقویت میکردم تا بتوانم دست در دست آنان
دهم، بازی کنم،بخندم،درس یاد بدهم و متقابلادرس بیاموزم.
و چه زیبا بود! نگاه آنان هنگام تدریس و گوش سپاری عاشقانه شان به نوای آیات قرآن.با نگاه معصومشان به چهره معلم و تکان دادن سرهایشان به نشان تایید که آری! آموخته ام و عمل خواهم کرد به آنچه معلم گوید؛درون آدمی هر چه بیشتر عشق را فوران می کرد. و باعث می گردید که بیش از پیش عاشق شغل معلمی شده و همپای کودکان،کودک شوم. با آن کودکان مهربانی که در اوج تدریس به یکباره فریاد می زدند و با جان و دل میگفتند: خانم ما تو را دوست داریم.و در این هنگام بود که سر از پا نمی شناختم و می فهمیدم به آرزویم که
جهاد است رسیده ام.
آخ! خنده هایشان و شعر خواندن هایشان چقدر به وجد آورد مرا! دلم میخواست سراسیمه شوم و آن ها را در آغوش بگیرم و وارد دنیای کودکی شوم که پر از لذت های پاک کودکی بود.آخر دنیای کودکی آنها فرق
دارد! دنیایشان سراسر پاکی،بدون غرور و کینه یا نفرت بود.
من وارد دنیایی شده بودم که آدمهایشان با تفاوتهایی که داشتند دلهایشان متحد و گرم به هم بود.فهمیدم که من هم شاگرد آنان شده ام و آنان معلم من! و با رفتار های پاک و پر مهرِ خودشان به من درس می آموزند.
با دیدنشان دلم میلرزید وبا خودم می گفتم: ای کاش من هم در زمان کودکی خود می ماندم و در دنیای کودکانه خود با پاکی و بدون هرگونه گناهی می زیستم.
رسول اکرم (ص) می فرمایند: کسی که آرزوی
جهاد نکرده یا آرزوی
جهاد نداشته باشد و بمیرد به نوعی نفاق مرده است.
آری! من آرزوی
جهاد در سر پروراندم و هرچند اندک در این اردو به آرزوی خود رسیدم.رشد دادم و رشد کردم،اثر گذاشتم و تاثیر پذیرفتم و شیرینی
جهاد کردن و جهادی شدن را چشیدم. و چقدر زیبا یافتم جهادی که فی سبیل الله در جهت رضایت الله باشد نه جهادی که به ظاهر تلاش کردن یا خودنمایی و رسانه ای کردن برای دیگران باشد.
درک کردم همواره شهداگونه عمل کنم
جهاد را از چشم آنان بنگرم و در این مسیر همانند آنان قدمی استوار بردارم. خاکی شوم و نفس خود را زیر پا بگذارم تابتوانم روح خود را پرواز دهم نه اینکه فقط تماشاگر پشت سنگر دنیای فانی شوم.
در
جهاد لحظه ای نباید نشست، نباید درنگ کرد، بلکه باید عزم را جزم کرد و مثل بید در معرض بادهای سهمگین لرزید. و باید بذر
جهاد کردن را در دل خود کاشت، آبیاری کرد و پرورش داد.
من به عنوان دخترایرانی و انقلابی این سرزمین تلاش میکنم همواره زهراگونه زیست کنم و در مسیرالی الله همواره
جهاد کرده و موثر واقع شوم و امید است که به آرزوی دیرینه خود که شهادتی ازنوع گمنامیست برسم. ومن الله توفيق
📝نویسنده:ربابه رعدی یکی از جهادگران اردوی جهادی روستای معصوم آباد در تابستان ۱۴۰۰
🔴برای ثبت نام در اردوی جهادی عهد خدمت تابستان ۱۴۰۲ به لینک زیر مراجعه فرمایید:
👇https://survey.porsline.ir/s/GuvEHnP2#جهاد_ادامه_دارد #گروه_جهادی_راه_ناتمام #بسیج_دانشجویی_دانشگاه_محقق_اردبیلی@sedayedaneshjouma