✳️سند سوم: حکایت آقا سید ابراهیم دمشقی (قرن سیزدهم)
از مهمترین شواهد بر اینکه مسجد داخل باب الفرادیس یا همان مشهد الحسین یا مسجد الرأس مدفن دخت گرامی حضرت سیدالشهداء عليه السلام است، واقعه ای است که در میانه قرن سیزده هجری اتفاق افتاده است. اجمال واقعه اینست که به امر صاحب این قبر مقدس، یکی از صلحای شام به نام آقا سید ابراهیم دمشقی قبر را شکافته تا آن را تعمیر کنند و در آن حال در داخل قبر بدن مخدرهای خردسال را مشاهده می کنند و معلوم می شود که این مزار متعلق به دختر کوچک حضرت امام حسین عليهما السلام است.
این واقعه مهم از همان زمان مشهور شده و از مسلمات میان شامیان محسوب می شود. در اینجا چند گزارش مهم از این واقعه به ترتیب تاریخ آورده می شود:
🔹 1. گزارش اول: نورالأبصار، شبلنجی (۱۲۵۲- بعد از ۱۳۰۸)
سید مؤمن بن حسن مؤمن الشبلنجی (۱۲۵۲- بعد از ۱۳۰۸) صاحب کتاب نورالأبصارفی مناقب آل بيت النبي المختار که از محصلين الأزهر و از علمای مصر می باشد، می گوید:
أخبرني بعض الشوام أن للسيدة رقية بنت الإمام علي كرم الله وجهه ضریح بدمشق الشام. و أن جدران قبرها قد تعبت فأرادوا إخراجها منه لتجديده فلم يتجاسر أحد أن ينزل من الهيبة فحضر شخص من أهل البيت يدعى ابن السيد مرتضی، فنزل في قبرها و وضع عليها ثوبا لقها فيه و أخرجها، فإذا هي بنت صغيرة دون البلوغ. و قد ذكرت ذلک لبعض الأفاضل فحدثنی ناقلا عن أشياخه. »
بعضی از شامیان به من خبر دادند که سیده رقيه دخت امام علی علیه السلام قبری در دمشق شام دارد. دیواره های این قبر دچار آسیب و خرابی شده بود به طوری که اهل شام تصمیم بر بیرون آوردن پیکر او و تجدید بناء قبر گرفتند. از هیبت و جلالت وی هیچکس جرأت ورود به قبر را نداشت تا اینکه یکی از سادات که ابن السيد مرتضی خوانده می شد داخل قبر ش ده پیکر او را در میان پیراهنی قرار داده، او را از قبر خارج ساخت. پس ناگهان دیدند که وی دختری خردسال و پائین تر از سن بلوغ است. من این جریان را برای یکی از افاضل بازگو کردم، وی هم آنرا از برخی اساتیدش شنیده بود و برای من نقل کرد.»
📚نور الابصار ص313
ارزش تاریخی نقل شبلنجی آنست که معلوم می شود که این واقعه در زمان خودش آن قدر شهرت یافته که خبرش به مصر رسیده و شبلنجی، هم از طریق برخی از شامیان و هم از طریق برخی از افاضل از طریق اساتیدش این مطلب را شنیده بوده است. و از کلام وی معلوم است که هنوز این مزار را قبر یکی از دختران حضرت أمير المؤمنین علیه السلام می دانسته و گمان کرده رقيه بنت أميرالمؤمنين عليهما السلام در کودکی در شام از دنیا رفته اند، در حالیکه میدانیم که أمير المؤمنین علیه السلام دختری با نام رقیه که در کودکی از دنیا رفته باشد ندارند، خصوصا آنکه دختران آن حضرت به شام سفر ننموده اند.
🔹۲. گزارش دوم: منتخب التواریخ، آية الله میرزا هاشم خراسانی (۱۳۵۲-۱۲۸۰)
مرحوم آية الله میرزا هاشم خراسانی در کتاب منتخب التواریخ در بیان داستان چنین می گوید:
و منها: قبر جناب رقیه بنت الحسين عليهما السلام که در خرابه شام مدفونستی وعالم جلیل شیخ محمدعلی شامی که از جمله علما و محصلین نجف اشرف است به حقیر فرمود که:
جد امی بلاواسطه من جناب آقا سید ابراهیم دمشقی، که نسبش منتهی می شود به سید مرتضی علم الهدی و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار شریف و محترم بود، سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در خواب دید جناب رقیه بنت الحسين عليهما السلام را که فرمود: به پدرت بگو به والی بگوید آب افتاده میان قبر و لحد من و بدن من در اذیت است؛ بگو بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند. دخترش به سید عرض کرد، و سید از ترس حضرات اهل تستن به خواب اثری مترتب ننمود. ش ب دوم، دختر وسطی سید همین خواب را دید. باز به پدرگفت، و ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغری سید همین خواب را دید و به پدر گفت، ايضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سید، مخدره رقیه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: ((چرا والی را خبر دار نکردی ؟، سید بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش به جهت والی شام نقل کرده | والی امر کرد علماء و صلحاء شام، از سنی و شیعه، بروند و غسل کنند و لباس های نظیف در برکنند، به دست هرکس قفل درب حرم مخدره باز شد، همان کس برود و قبر مقدسة او را نبش کند و جسد مطهره را بیرون بیاورد تا قبر مطهر را تعمیر کنند. | بزرگان و صلحاء از شیعه و سنی، در کمال آداب غسل کردند ولباس نظيف در برکردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، مِعوَل [: کلنگ] هیچ یک به زمین اثر نکرد مگر معول سید ابراهیمی بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدره میان لحد و كفن آن مخدره مکرمه صحیح و سالم است، لکن آب زیادی میان لحد جمع شده.
🆔@samsaamakbar