شب بود و من و شروه و صد هیمه پاییز
صد ناله نوشت عشق تو در حلق شباویز
آنجا که غزل گفت که ازبوی تومست است
درثانیه گفتم که بگویید ازاین غلظت ناچیز
من عاشق چشمان تو در حال نمازم
تا باز بگویند که تو ایمان منی فاقدپرهیز
ای ساعد سیمین بر سیمین تن و ابرو
سودای رخت کشت مرا فتنه برانگیز
از جام لبت شهر بهم ریخته و زاهد ومعبود
مستند از آن بوسه که خوردی کف کاریز
بازیچه دنیای توبودن خودش لذت دنیاست
دیوانه این لذت تو بود دلم؛گفت: شرر ریز
اسی کوچک