نگاهی بر مجموعه ی تازه انتشار یافته
#مثل_گلهای_کاغذی اثر
#محسن_چالاک چارانهها (دوبیتی و رباعی) به سبب ذائقهی مخاطب به کوتاهخوانی و مینیمال، یکی از جالب توجهترین قالبهای همیشهی تاریخ ادب فارسی بودهاست. از خیام و ابوسعید ابالخیر و از باباطاهر و فایز گرفته تا ایرج زبردست و جلیل صفربیگی و جناب چالاک و دیگر شاعران خوبی که امروز دست در قلمِ این ژانر و قالب دارند. شکل و قالب کنسروی کار باعث شده که سرایندهی آن در مسیر توانایی و چیرگی بر این قالب به شدت تراش خورده و صیقل بگیرد. عموماً شاعران چارانهسرایی که بنده از نزدیک افتخار آشنایی با آنها را داشتهام _از جمله همین جناب چالاک_ دوستانی هستند که بارزترین ویژگی اخلاقیشان صفا و سادگی است که البته اگر خوب دقت کنیم در طول همیشهی تاریخ این قالب برای اهل سلوک و فلسفه و دانش و بینش بوده و محلی برای پرورش شاعران این سبک:
بس عقده که از دلم گشادم با تو
یک خاطرهی قشنگ و شادم با تو
ای عشق بیا! دوباره میخواهم که
تمدید کنم قراردادم با تو
چالاک سالک طریقتیست که پیر و مراد او کسی بهجز خودش نیست. خود برتر و اندیشمند او. البته این خود برتر، صیقل خوردهی مطالعات آثار بزرگانیست که سهم و شق اعظم آن از آن خیام است و دو دیگر آن تجربههای زیستی خود شاعر است که کمکم به روشنایی روشی ساختگرا از باورهای فلسفهمند در هیبت و هیأت مینیایدئولوژیهایی شکلگرفته و در مسیر جاریِ رودخانهایِ خود به نوعی از جهانبینی فلسفی از خلقت رسیدهاست.
که صدالبته خودِ این باور فلسفهمند؛ در پرورش و تغییر و تغیّر همارهی خود به سوی هموارهزایش و روشنگری بیشتر خویش است:
سیاهی در سیاهی در سیاهی
تباهی در تباهی در تباهی
کسی شاید سر تقسیم دنیا
جهنم را به ما داد اشتباهی
ترکیب و تلفیق استادانهی رمانتیک/تراژدی که اغلب مخلوط با خرده فلسفههای روزانه(بینشهای کوچک،کوچک که در اتفاقات روزانه به دست می آید) در تن و قالب چارانهها ریخته شده از زیرکیهای شاعر در این مجموعه است:
تا وسوسههای دور میبردی تو
تا جاذبهی بلور میبردی تو
افسوس که پشت آن همه زیبایی
ای عشق مرا به گور میبردی تو
نگاه چالاک نگاه نوستالژیک/سنتی نیست. زاویه دید او در شعر همیشه مختص خود اوست و طرز نگاه نقادانهاش به قضایا در کارهایش پیداست:
صد بار اتو زدیم و هی تا میخورد
بیهوده کسی غصهی دنیا میخورد
این زندگی فکسّنی از اول
با مرگ نشستهبود و حلوا میخورد
چالاک گوش و هوشاش به همهی خردهامورات روزمرگیِ زندگی هست و در سرودن از هیچکدام غافل نیست؛ که این مهم نشان از زیست شاعرانهی محض دارد. و چون شعر او از زیست بومی و جغرافیای زیستیاش تغذیه میکند لاجرم بر دل مینشیند. چرا که به راحتی ایجاد همزاد/همذاتپنداری میکند:
بگذار بماند غلط بعضیها
چیزی نرود توی کت بعضیها
عمریست که از هر طرفی میآید
بوی لجن از ذهنیت بعضیها
بینامتنیّت و وامستانی حضور پررنگ و غالبی در شعرهای این مجموعه دارد. اما وقتی این موارد پا به عرصهی شعر چالاک میگذارند و به جهان ذهنی شاعر ورود میکنند شکل و رنگوبوی تازهای میگیرند؛ چرا که بار اندیشهگی و نوع تفکر فیلسوفمآبانهی خودش را به تن آنها تزریق میکند و علاوه بر آن، صفا و سادگی ذاتی و فطری شاعر زیباییهای بیشتری را به شعر میبخشد:
آن منظرهی قشنگ چشمانت را
آن تیزترین پلنگ چشمانت را
کمتر به نمایش عمومی بگذار
نقاشی آبرنگ چشمانت را
غافلگیری از دلچسبترین لذتهای شعر است که (با این که چارانهها عموماً از پیش تعیینشده و چپنویسی و معکوسنویسیاند) به جرأت میتوانگفت که در شعرهای چالاک سیطرهی قابلِ قبولی دارند:
سریعاً جام را از من بگیرد
مرا هنگام می خوردن بگیرد
دم مستی نمیدانم که هستم
یکی باید مرا گردن بگیرد
یوسف ابوعلی نژاد
@mchalak